نگاهی به رمان کافه پیانو نوشته فرهاد جعفری

توسط

کافه پیانو نام کتابی از فرهاد جعفری است. این کتاب اولین بار در سال 1386 توسط نشر چشمه چاپ شده ‌است. کافه پیانو اولین نوشتهٔ فرهاد جعفری است.

فرهاد جعفری (متولد 8 شهریور 1344، شوسف از شهرستان نهبندان در استان خراسان جنوبی) روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی است. وی فارغ‌التحصیل رشته حقوق قضایی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است. فرهاد جعفری قبل از موفقیت کتاب اولش کافه پیانو، مدیر مسئول و سردبیر مجله یک هفتم بوده ‌است که نشر آن متوقف شده ‌است. او به این موضوع در کتاب خود نیز اشاره می‌کند. از دیگر فعالیت‌های مطبوعاتی او می‌توان به نوشتن برای سایت خبری گویانیوز و همچنین تدوین بخش «وبگرد» برای روزآنلاین اشاره کرد.

داستان کافه پیانو به صورت اول شخص روایت می‌شود. اکثر شخصیت‌های داستان واقعی هستند مانند راوی که خود نویسنده می‌باشد، گل‌گیسو دختر نویسنده و همایون دوست نویسنده. و به همین صورت بیشتر اتفاقاتی که در کتاب می‌افتد منشا حقیقی دارند. هر فصل کتاب کافه پیانو مشتمل بر روایت اتفاقاتی است که در بازهٔ زمانی کوتاهی (در حد یک‌روز) برای راوی اتفاق می‌افتند. زمان داستان به صورت خطی پیش نمی‌رود ولی داستان در فاصله زمانی بین جدا شدن راوی از همسرش و تهیه مبلغ مهریه اتفاق می‌افتد.

کافه پیانو با بیان عقاید نویسنده درباره لباس و کفش خوب و تاثیر آن بر انجام کار بزرگ آغاز می‌شود. نویسنده شخصیت اصلی است و داستان برشی از زندگی او و دخترش گل گیسوست در فاصله جدا شدن از همسرش و تهیه مبلغ مهریه. در این رمان شخصیتی به نام سعید دبیری وجود دارد که ترانه‌سرای ترانه فرنگیس (با صدای سیاوش قمیشی) است. او مشتری کافه پیانو است و شغلش، روزنامه‌فروشی است. که نمونه ای است از اشاره به پدیده‌های واقعی داستان کتاب.

راوی داستان مردیست که در شغل قبلی خود یعنی دایر کردن دفتر روزنامه شکست خورده و اکنون در پی اختلافاتی با همسرش جدا از او زندگی می کند و کافه ای به نام کافه پیانو زده تا از طریق درآمد کافه، مهریه همسرش پری سیما را تهیه نماید. کتاب به صورت فصل فصل است و هر فصل ماجرایی مربوط به یکی از مشتریان کافه یا گوشه ای از زندگی راوی را روایت می کند.

یک تفاوت بسیار بارز کافه پیانو با همتایان کلاسیک و مدرن اش رفتار راوی داستان نسبت به حضور صفورا (زن دوم داستان) است. مردی که در شرف جدایی از همسرش است با این حال زن زیبا و لوندی را که وارد زندگی اش شده (یا بهتر است بگویم وارد کافه اش شده) را قابل رقابت با همسرش نمی داند و به هیچ قیمتی حاضر نیست به همسرش خیانت کند. نه از سنت عقب مانده و نه از مدرنیته. عاشق تنها دخترش است و همه ی زندگی اش را برای او می خواهد؛ گل گیسو (دختر راوی) کسی است که کل رمان بخاطر سوال کنجکاوانه او از پدرش شکل گرفته است و از ابتدا تا انتهای داستان حضور دارد. تربیت و رشد او برای راوی از همه چیز مهمتر است، دخترش را به روشی تربیت می کند که به جرات می توان گفت در زمانه ما کمتر پدری پیدا می شود که برای پرورش دخترش تا این حد حساس، پیگیر و آگاه باشد.

قسمت های زیبایی از کتاب

– اگر می بینید کسی کار بزرگی نمی کند، برای این است که یا لباسی ندارد که بهش تکلیف کند یا اساسا آدم کوچکی ست.

– ازم پرسید: بابایی ما پولداریم؟
گفتم: نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم.
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم نه اون قدر ندار و بدبخت بیچاره ایم که ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو. تا می تونی ازش فرار کن. پشت سرت جاش بذار … نذار بهت برسه

– ازش پرسیدم وقتی پدرش مرده چه حالی داشته.
پرسید: چطور مگه؟
گفتم: هیچی. همین جوری می خوام بدونم.
گفت که وقتی پدرش داشته از بیماری کبد می مرده دستش را گرفته بوده توی دستش. داشته یواش یواش می مرده و سردتر می شده. برای همین خیال می کند که دست او (یعنی پسرش که پدر من باشد) از حد معمول داغ تر است و نکند تب دارد این است که بر می گردد و بهش می گوید تب داری باباجان.

– همه چی برعکسه تو این مملکت … قوطی بازکنش زرتی تا می شه، کنسروش به هیچ قیمتی باز نمی شه.

– بهش گفتم: زندگی ما زندگی جالبی یه هما. بین تراژدی محض و کمدی ناب. دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جور غم انگیز، خنده داره یا شایدم یک جوره خنده دار، غم انگیز باشه.

– همین که پایم را می گذارم خانه کسی قبل از هر کجای دیگری می روم سراغ کتابخانه ی طرف. چون که جلوی کتابخانه کسی بهتر از هر کجای دیگر می شود روحیات صاحبخانه را شناخت.

– چیزی که من ازش متنفرم؛ این است که کسی دلش غنج بزند برای پولی که مستحقش است، آن وقت دائم خدا بگوید قابلی ندارد حالا بعد حساب می کنیم و از این طور دورویی های نفرت آوری که من هیچ وقت خدا تحملش را ندارم و همیشه؛ هر وقت که با آن رو به رو می شوم حالت استفراغ بهم دست می دهد و دلم می خواهد روی صورت طرف بالا بیاورم. و درست وقتی که؛ دستمالی چیزی هم آن دور و بر نباشد تا خودش را با آن پاک کند.

– من می میرم برای اینکه کسی (حالا هر کجا که هست) عین خودش باشد وقتی که آنجا نیست. یعنی خودش را پشت ظواهری که دو پول سیاه نمی ارزند مخفی نکند. یا از ترس اینکه دیگران چه قضاوتی در باره اش کنند؛ خودش را یک طوری که نیست جلوه ندهد یا آن طوری که هست، خودش را نشان ندهد.

نوشتن کافه پیانو در سال 85 پایان می یابد. فرهاد جعفری که مشهدی است (یا حداقل در مشهد زندگی می کند) کتاب را به چند ناشر مشهدی نشان می دهد، ولی هیچکدام راضی به چاپ آن نمی شوند و نهایتا نشر چشمه کتاب آقای جعفری را چاپ می کند. طبق این شرط که حق تالیف نویسنده را بعد از چاپ پنجم به وی بدهند. این یعنی اینکه جعفری می دانسته کتاب پر فروشی نوشته است.

11 نظر
  1. Merlin Cohen 11 سال قبل
    پاسخ

    نقل قول از taimaz: ای کاش آقای جعفری رو می شد کپی کرد مثلا میشدن 50 نفر و همشون نویسنده. من علاقه ای به رمان های ایرانی نداشتم ولی ایشون توی این کتابشون بهم ثابت کردن هموز نویسنده هایی که امثال منو درک میکنن وجود دارن. کافه پیانو یکی از بهترین داستانهای فارسی ست. زهر حقیقت تلخی که در داستان نهفته و زیبایی احساسی که جا به جا نمایش داده می شود. نمی گذارد خواننده پیش از تمام کردن داستان کتاب را زمین بگذارد.

  2. موژان 11 سال قبل
    پاسخ

    منم این رمان زیبا رو خوندم، حس سادگی بی ریا بودن و صمیمیت نویسنده به خوبی منتقل می شه…
    به امید رمان های جدید از آقای جعفری

  3. استفان 11 سال قبل
    پاسخ

    یک تفاوت بسیار بارز کافه پیانو با همتایان کلاسیک و مدرن اش رفتار راوی داستان نسبت به حضور صفورا (زن دوم داستان) است. مردی که در شرف جدایی از همسرش است با این حال زن زیبا و لوندی را که وارد زندگی اش شده (یا بهتر است بگویم وارد کافه اش شده) را قابل رقابت با همسرش نمیداند و به هیچ قیمتی حاضر نیست به همسرش خیانت کند. نه از سنت عقب مانده و نه از مدرنیته.

  4. فاطمه 8 سال قبل
    پاسخ

    کافه پیانو کتابی کاملا متفاوت با هر کتابی که تا به حال خوانده ام بود

  5. محسن 8 سال قبل
    پاسخ

    یک آدم فوق‌العاده
    یک نویسنده عالی و پدیده ای که در انتخابات مجلس پنجم رای اول مشهد رابه دست آورد ولی مجبور به استعفاش کردن. یک پدیده است کلا…

  6. ندا 8 سال قبل
    پاسخ

    کتاب بود که حس داشت. انگار تک تک برگ های کاغذ بهت حس و حال عجیبی میدادن. انقدر که من دلم نمیخواست تموم بشه …

  7. علی 8 سال قبل
    پاسخ

    کتاب جالبی هست. به رمان خوان ها توصیه می کنم

  8. رکسانا 7 سال قبل
    پاسخ

    من هنوز اولاشم ولی تا اینجاشم که خوندمش واقعا عالی هست. خیلی رمانه خوبیه. منم به همه ی رمان خوان ها توصیه می کنم که بخوننش

  9. شبنم 7 سال قبل
    پاسخ

    سلام
    به همه این کتاب رو پیشنهاد میکنم مطالعه کنند.

  10. نسا صبوری 6 سال قبل
    پاسخ

    سبک کافه پیانو یک کپی تمام عیار از ناتور دشت است. وقتی پشت جلد کتاب رو خوندم ناخوداگاه فلش بک زدم روی ناتور دشت و وقتی کتاب رو باز کردم و دیدم خود نویسنده کتاب رو به شخصبت اصلی ناتور دشت تقدیم کرده حدسم به یقین تبدیل شد. ناتور دشت بهترین روایتی بوده که خوندمش و طبیعتا خوندن کپی اون نه تنها خوشایند نیست که آزاردهنده است. قطعا اگر ناتور دشت رو قبلا نخونده بودم من هم با دوستان دیگه اتفاق نظر داشتم!

  11. امیر جان 5 سال قبل
    پاسخ

    من برام سوال شد که مگه نویسنده با پری سیما قهر نبود؟ پس چطور تو یه فال یه دفه میگه دارم میرم دنبال پری سیما که از راه آهن بیارمش؟ لطفا توضیح بدید. ممنون

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید