مخلوقی بنام کوهنورد

توسط

گاه انسان از میان پیامبران پیرو “جرجیس” می شود و در زندگی روزمره همین انتخاب، دائما در سایر زوایا و اضلاع منشور زندگی، به کرات تکرار و تکرار می شود.

یکی از همین انتخاب ها، انتخاب کوهنوردی است که نه مسابقه دارد و نه المپیک، نه تماشا دارد و نه تماشاچی! فارغ از نوع ورود به این ورزش که عمدتا با یک خاطره همراهی با یکی از بستگان و وابستگان و چای خوری و “چشمه نشینی” است، ادامه آن در درون و ذات فرد است.

همان فردی که سکوت اولین قرار نیمه شب و فائق آمدن بر خواب شیرین را با جمله “عجب غلطی کردم قرار گذاشتم” آغاز و با پیمایش اولین شیب با نفس های بریده بریده با جمله “غلط بکنم دوباره بیام” ادامه می دهد و وقتی اولین “چشمه نشینی” را تجربه و اولین جرعه چایی را سر می کشد و چشمانش به “حوری های کوهی”! می افتد رو به همراهان کرده و فریاد می زند، خدایا مچکریم. بچه ها هفته آینده زودتر بیایم چه کیفی میده!

و بدین صورت موجودی بنام کوهنورد زاده می شود که نه خورد و خوراکش چون آدمی است و نه خواب و دستشویی رفتنش، نه پدر بودنش و نه فرزند بودنش. آن گونه که معکوس خلایق بوده و تمام آنچه مردمان عادی را می آزارد برای او لذت است و آنچه برای عوام لذت است برای او بی خاصیت.

“عاشقی اش” از نوع دیگری است و دوام و بقایش بسته به پا و زانوست نه دل و قلبش، گرچه قلبی مهربانی دارد اما دوست ندارد آن را به راحتی به کسی هدیه دهد و دل های هدیه شده را هم به راحتی نمی پذیرد که می داند “دلدادگی یعنی دل بریدگی”. یعنی سر به زیری و سر به راهی، یعنی سر قدم کوتاه، یعنی سر به لاک خویش، یعنی جلودار و عقب دار، یعنی گام برداری با کرامپون 12 شاخه تک نیش. گرچه خانواده کوهنورد هم لذت خود را دارد اما تک روی های خاصی هم در درون می زاید تا جایی که زن و شوهر گاها هر کدام در زندگی، خود مسیری نو می گشایند که همانند ریل های قطار فقط موازی اند و هرگز به هم نخواهند رسید.

کوهنوردی یعنی در حالی که در وانفسای زندگی در خود پیچیده ای و در شیب هایش بدون بارش در “بهمن” مدفون شده ای و شغل و مشغله و هزینه های زندگی و برنامه رفتن تو را در خود احاطه کرده باید دل به مخلوقی دهی که چهار فصلش زیبا و تک فصلش خاص است.

کوهنوردی یعنی گاهی افراط و گاهی تفریط. یعنی گاهی فدا شدن و گاهی فدا کردن. فدا شدن خود و فدا کردن خانواده و فرزند و عیالی که همچنان چشم به راه توست تا شاید کمی از خود خواهی ات را به او ببخشی.

فدا شدن است برای آنکه وقت و جانش را برای دیگری به خطر می اندازد و فدا کردن است برای آنکه تمام عمرش را فدای کوه می کند.

کوهنوردی گاهی خودخواهی محض است و گاهی دیگرخواهی. گاهی خودآزاری است و گاهی دیگرآزاری. گاهی خود و گاه بی خود. گاهی کوهنوردی است و گاهی کوه نبردی.

و اینکه از میان این همه رشته، کوهنوردی را انتخاب کرده ایم بر اساس دستور و فعالیت مغز ماست آن گونه که یکی شاعر می شود و یکی شعر. یکی شور و یکی شعور.

و به راستی چرا کوهنوردی؟!

این متن زیبا توسط علی بیات در حین سفر به زاهدان جهت شرکت در صعود کشوری تفتان نوشته و در وبلاگ دیار الوند منتشر شده است.

برای عضویت در کانال مطالب کوهنوردی کلیک کنید.

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید