چند روزی است که خواندن کتاب «کنیز ملکه مصر» را شروع کرده ام. این کتاب گذشته از اینکه از لحاظ داستانی بسیار زیبا می باشد و خواننده را مجذوب خود می کند، از لحاظ تاریخی نیز اطلاعات فراوانی را در اختیار ما قرار می دهد. خواندن این کتاب را نیز به شما دوستان عزیزم توصیه می کنم.
این کتاب نوشته «شرمیون» کنیز مخصوص کلئوپاتر هفتم، ملکه مصر از سلسله بطالسه است. شرمیون این کتاب را از دوران کودکی خود آغاز می کند و علاوه بر خاطرات دوران زندگی خود، زندگینامه کلئوپاتر هفتم را نیز تا لحظه مرگ او برای ما شرح می دهد. کنیز ملکه به دلیل داشتن سواد و تربیت خاص دربار مصر جزئیات پیدا و پنهان زندگی ملکه و ارتباطش با مردم و سرنوشت مصر و مرگ او را از نزدیک دیده و بعد به صورت خاطرات شخصی به نگارش درآورده است. همچنین در ادامه از روم سخن به میان می آورد و از سزار بزرگترین امپراتور روم برای ما صحبت می گوید و پس از آن وارد مسائل سیاسی می شود.
نویسنده: میکل پیرامو
مترجم: ذبیح اله منصوری
شابک: 4-098-407-964
تعداد صفحات: 703
فیپا: تاریخ – داستان – مصر- رمان – یونان – رم – ملکه
موضوعات اصلی: تاریخ
موضوعات فرعی: داستان تاریخی
خلاصه داستان: «شرمیون»، کنیز مخصوص و محرم اسرار کلئوپاتر (ملکه مصر) بود. از آنجا که او از کودکی پیوند دوستی با کلئوپاتر داشت توانست از خصوصیترین رازهای ملکه آگاه شود. او در مجالسی شرکت میکرد که هیچ خدمت کاری شرکت نداشت و هیچ صاحب منصبی جز ملکه و پادشاه در آن راه نمیداشت. بنابراین روایت او از خاتونش این توانایی را دارد که موثق باشد. به دلیل قرابت خاصی که بین این دو برقرار شده بود، ملکه از همان دوران ابتدایی او را با خود به کلاس درس میبرد. گرچه در اوایل کار اساتید بدین کار اعتراض میکردند اما نمیتوانستند جلوی کار دختری را بگیرند که سیزده نفر از خاندان او همگی از پادشاهان بودهاند. بنابراین، شرمیون در جلسات درس شرکت میکرد و علاوه بر خواندن و نوشتن توانست علومی چون تاریخ، جغرافیا، هندسه و… را فرا گرفته و فردی ممتاز در میان زنان مصر شود. شرمیون در این کتاب از زندگی خود و خاتونش میگوید و کلئوپاتر را فردی بسیار سیاستمدار، زیرک اما ناپرهیزکار خواند که توانست با استفاده از چهره خود و ناپرهیزکاری دو پادشاه روم را به سوی خود کشاند و جنگها راه اندازد.
در ادامه بخش های کوتاهی از این کتاب را به نوشته «میکل پیرامو» و ترجمه «ذبیح الله منصوری» می خوانیم:
وقتی ما به اسکندریه رسیدیم، پایتخت مصر هنوز از قتل سزار مبهوت بود. در اسکندریه همه می دانستند که سزار فرمانروای مطلق منطقه بحرالروم است و از سوریه گرفته تا اسپانیا و از کشورهای روم و بالکان و یونان و گل (فرانسه و بلژیک و هلند امروزی) گرفته تا مراکش و کارتاژ و لیبی و مصر، منطقه یا کشوری نیست که قدرت سزار در آن مستقر نشده باشد. مردم، سزار را چون یکی از خدایان میدانستند و عقیده داشتند که وی شکست ناپذیر است و مرگ بر او مستولی نخواهد شد. ولی ناگهان شنیدند که سزار مثل یک فرد عادی با ضربت های کارد از پا درآمد و قدرت و عظمت او در چند لحظه از بین رفت. من که صحبت های سزار با خاتون خود را شنیده بودم، تردیدی ندارم که فاتح رومی می خواست امپراتور روم شود و رژیم جمهوری را از بین ببرد.
یک شب، بین خاتون من و او، صحبت از جشن های باشکوهی شد که به مناسبت مراجعت سزار به روم اقامه کرده بودند. سزار بدون این که بخندد و با لحنی جدی گفت این جشن های بزرگ که به افتخار یک نفر اقامه شده، مقدمه تدفین رژیم جمهوری و به وجود آمدن رژیم امپراتوری است، چون در یک رژیم جمهوری که آزادی وجود دارد و حکومت در دست ملت است نباید این جشن های خیره کننده را فقط به خاطر یک نفر اقامه کنند. سناتورها و نویسندگان و خطبا، با امپراتوری سزار موافق نبودند، اما می ترسیدند که علنی ابراز مخالفت کنند. سزار آن قدر بزرگ و مقتدر بود که از قله عظمت و نیروی خود، دیگران را زیر پای خویش چون مورچه می دید و به فکرش نمی رسید که ممکن است مورچگان درصدد برآیند که علیه او توطئه کنند و وی را به قتل برسانند. کسانی که می خواستند دیکتاتور روم را به قتل برسانند، از این جهت او را می کشتند که عقیده داشتند که سزار در روم آزادی و حکومت دموکراسی را از بین برده است. دوستان صمیمی سزار که برای قتلش توطئه می کردند، به نام طرفداری از آزادی و دموکراسی کمر به قتلش بستند و بعد از مرگ سزار اظهار کردند ما با او دوست بودیم، ولی ما آزادی و دموکراسی را بیش از او دوست می داشتیم و به نام اصول او را کشتیم. وقتی خاتون من آن حرف را شنید، به من گفت اینان عوامفریبی می کنند و طرفدار آزادی و دموکراسی نیستند، بلکه از این جهت سزار را کشتند که به او حسد می ورزیدند و نمی توانستند افتخاراتش را ببینند.
در تمام ادوار، رشک بردن به قدرت و افتخارات دیگران از عوامل اصلی برانگیختن آتش خشم و کینه کسانی است که خود را کوچک می دیدند. حسد، در بسیاری از اوقات جامه عوامفریبی را می پوشاند و در یونان و روم، به شکل طرفداری از آزادی و دموکراسی جلوه می کند. روزی که قانون مربوط به دیکتاتوری مادام العمر سزار در مجلس سنا مطرح بود، هیچ یک از سناتورها جرأت نکردند که با آن قانون مخالفت کنند مگر یک نفر به اسم «کاسیوس». در خانواده کاسیوس پسر بعد از پدر، آزادیخواه و طرفدار حکومت دموکراسی بودند و او بعد از این که جهت ایراد نطق اجازه گرفت گفت حکومت جمهوری برای این به وجود آمده که هر چند یک مرتبه، زمامدار از کار برکنار شود تا کسانی که به طفیل او دارای مشاغل و مناصب شده اند از کار برکنار گردند و دسته ای دیگر روی کار بیایند. زیرا به ندرت یک زمامدار سبب بدبختی ملت می شود، بلکه در اکثر اوقات و شاید بتوان گفت همیشه، اطرافیان یک زمامدار که به طفیل او دارای شغل و مرتبه شده اند ملت را برای استفاده بدبخت می کنند و بین زمامدار و ملت فاصله می اندازند تا این که دست مردم به زمامدار نرسد.
از این به بعد چون حکومت دیکتاتوری سزار جاوید خواهد شد، یک حکومت استبدادی مطلق در روم حکمفرما خواهد گردید و هر یک از اطرافیان سزار یک دیکتاتور خواهد شد، با این تفاوت که دیکتاتور اصلی روم پیوسته کوشش می کند که دایره اصلاحات را توسعه دهد، ولی دیکتاتورهای فرعی فقط در فکر منافع خود خواهند بود. مردی دیگر که از دشمنان سزار بشمار می آمد و می خواست به نام طرفداری از اصول و صیانت از آزادی و دموکراسی وی را به قتل برساند به اسم «بروتوس» خوانده می شد. می گفتند که بروتوس حاضر است که جان را در راه آزادی فدا نماید، ولو آن که بداند برای اعقابش کوچکترین فایده ای نخواهد داشت. ولی خاتون من این عقیده را نمی پذیرفت و می گفت طرفداری بروتوس از آزادی هم مثل آزادیخواهی دیگران عوامفریبی است. کسانی که از بروتوس نفرت داشتند می گفتند که اگر آن مرد آزادیخواه و طرفدار رژیم دموکراسی می باشد برای چه رباخواری می کند؛ چون هدف نهایی آزادیخواه و دموکرات این است که طبقات محروم جامعه دارای حقوق شوند و گرفتن ربح گزاف از همان ها، برخلاف این مرام است.
اکثر کسانی که علیه سزار توطئه کردند، از دوستان او بودند ولی می گفتند که رعایت اصول، برتر از دوستی است. کاسیوس و بروتوس و سایر توطئه کنندگان می دانستند که سزار قصد دارد که به مقدونیه برود و از آنجا راه مشرق زمین را پیش بگیرد تا این که با ایرانیان بجنگد. توطئه کنندگان می دانستند قبل از اینکه سزار به مشرق زمین برود، باید او را به قتل برسانند چون اگر به مشرق برود و در جنگ دیگر فاتح گردد، پس از مراجعت آن قدر بزرگ خواهد شد که اگر وی را به قتل برسانند ملت روم قاتلین وی را قطعه قطعه خواهد کرد. من از زبان سزار شنیدم که به خاتون من گفت فقط یک مقام سیاسی در خور من است و آن هم مقامی چون سلاطین ایران که پادشاه پادشاهان می باشند. چند نقطه را برای قتل او در نظر گرفتند و عاقبت مجلس سنا را برای قتل سزار بهتر از جاهای دیگر دانستند. وقتی سزار وارد مجلس شد طبق معمول بدون مستحفظ بود و فقط آنتوان با وی وارد مجلس گردید.
آنتوان وقتی سزار کشته شد، کنسول روم بود و یکی از نزدیکترین رجال روم به سزار و فرزند خانواده ای قدیمی و محترم بود و از طرف مادر از منسوبان نزدیک سزار بشمار می آمد. به همین جهت است که همه می دانستند که آنتوان ترقی نکرد مگر بر اثر حمایتی که سزار از او می کرد. به نظر آنها حمایت سزار از آنتوان علتی داشته که نمی توان تصریح کرد، زیرا دور از ادب و متانت است. خود ملکه مصر نیز از این موضوع اطلاع داشت، ولی چون اهل سیاست بود این مسأله را بی اهمیت می شمرد و من فهمیدم که خاتون من از آن جمله اشخاص است که در زندگی به نتیجه توجه دارد نه به وسیله. وقتی فهمیدم خاتونم قصد دارد آنتوان را جلب کند، پیش بینی کردم که موفق خواهد شد. اوکتاو بعد از مرگ سزار وارث درجه اول او بود، و نیز فرمانده ارتش روم در پایتخت به اسم (لپید) نیز آرزو داشت که زمامدار شود. آنتوان قبل از اینکه به قدرت برسد، با این دو نفر ساخت و یک هیئت مدیره سه نفری از آنتوان و اوکتاو و لپید تأسیس شد. اولین کاری که این هیئت مدیره سه نفری کرد این بود که یک صورت از کسانی را که باید بی درنگ کشته شوند و اموالشان ضبط گردد تهیه نمود. اسم دویست تن از سناتورها و دو هزار نفر از اشراف روم، در این صورت نوشته شد.
آنتوان زودتر از آنچه خاتون من انتظار داشت وارد اسکندریه شد و طبق وعده ای که به کلئوپاتر داد، قسمت اعظم قشون خود را در آسیای صغیر و سوریه گذاشت و با دو لژیون به اسکندریه آمد. من از اشتیاق آنتوان نسبت به خاتون خود تعجب نمی کردم برای این که کلئوپاتر طوری فن دلبری را می دانست که اگر تصمیم می گرفت می توانست زنها را شیفته خود کند تا چه رسد به یک مرد چهل و دو ساله. کلئوپاتر می دانست هر گاه آنتوان را در کمند عشق خود اسیر نگاه دارد، حکومت روم لااقل تا روزی که زمام امور در دست آنتوان است اقدامی علیه وی نخواهد کرد. خاتون من هم که می دانست آنتوان مردی است خوشگذران و عیاش می کوشید که هر روز به شکلی غیر از روز قبل، وسایل عشرت او را با خود فراهم کند. خاتون من برای این که بیشتر مورد پسند آنتوان قرار بگیرد، کارهایی می کرد که می دانستم از آنها نفرت دارد. در حالی که آنتوان در اسکندریه اوقات را به خوشی می گذرانید، در روم جنگ خانگی شروع شد و رهبران جنگ خانگی از یک طرف «فلووی» (همسر آنتوان) بشمار میآمد و از طرف دیگر اوکتاو وارث سزار.
آنتوان در سوریه و آن گاه در آسیای صغیر نیز مواجه با وضعی مشکل شد. اشکانیان شهرهای سوریه و آسیای صغیر را یکی پس از دیگری تصرف می کردند و سکنه بعضی از شهرها به رغم حکومت روم، خود را تسلیم اشکانیان می کردند. راستی که «توسیدید» که من در موقع تحصیل قسمتی از تاریخ او را خواندم، حق داشت که می گفت اگر در تاریخ دقت کنند می توانند تمام وقایع اجتماعی اینده را از روی وقایع گذشته پیش بینی نمایند و آنچه در آینده به وقوع می پیوندد غیر از تکرار وقایع گذشته نیست و فقط شکل ظاهری یعنی رنگ و لباس عوض می شود. برای اینکه نشان بدهم چگونه تاریخ تکرار می شود می گویم که پومپه را بطلیموس چهاردهم پادشاه مصر (و برادر کلئوپاتر) به قتل رسانید تا این که مورد توجه و محبت سزار قرار بگیرد ولی مورد محبت سزار قرار نگرفت. آنتوان را هم کلئوپاتر فدا کرد تا اینکه بتواند مورد محبت اوکتاو قرار بگیرد و سلطنت خود را حفظ کند، اما مورد محبت اوکتاو قرار نگرفت و سلطنت خود را حفظ نکرد.
متأسفانه بر اثر ستمگری کلئوپاتر در آخرین سال سلطنتش، سکنه اسکندریه برخلاف گذشته، نسبت به خاتون من محبت نداشتند و از خدایان مصر و یونان استدعا می کردند که هر چه زودتر اوکتاو وارد اسکندریه شود و به سلطنت کلئوپاتر خاتمه بدهد تا اینکه مردم از شر مأمورین حکومت کلئوپاتر آسوده شوند. من تصور می کنم فاجعه هایی که برای خاتون من پیش آمد، نتیجه اعمال خود او و اجدادش بوده است، چون اجداد کلئوپاترکه همه از نژاد یونانی بودند، در مصر خیلی آدم کشتند و بکلی تقوا را زیر پا نهادند. یکی از اجداد کلئوپاتر با مادر و خواهر و دخترش ازدواج کرد و دخترش از او دختری زایید و بعد از این که آن دختر بزرگ شد، پادشاه مصر با نوه خود نیز ازدواج نمود. کلئوپاتر علاوه بر اینکه در مدت عمر هزارها نفر را به قتل رسانید، با اقدامات خود فحشا را که در مصر پیوسته عملی بود مذموم و ننگین، به شکل یکی از هنرهای زیبا درآورد و زنهای دو محله تفریح اسکندریه چون هنرپیشگان جایزه می گرفتند.
خاتون من جز مبادرت به جنگ، برای دفاع از اسکندریه، فکری نداشت اما سکنه اسکندریه علاقه به جنگ نداشتند. در سالی که سیاهپوستان از جنوب مصر به اسکندریه حمله ور شدند همین که کلئوپاتر برای دفاع از اسکندریه داوطلب خواست، هر مردی که در آن شهر بود آماده دفاع گردید، لیکن وقتی اوکتاو خواست به اسکندریه حمله ور شود، هیچ کس حاضر نشد که داوطلبانه وارد قشون چریک گردد زیرا مردم از ستمگری کلئوپاتر به جان آمده بودند. خاتون من تا لحظه آخر امیدوار بود که راهی برای نجات پیدا شود، ولی وقتی شهر از طرف اوکتاو مسخر شد و سربازان به پشت دیوار کاخ سلطنتی رسیدند، امید خاتون من قطع گردید. خاتون من قفس مار خود را مقابل خود گذاشت و درب آن را آهسته گشود و دست را وارد قفس کرد. افعی آسپیک با سرعتی خارق العاده سر را به حرکت درآورد و دست کلئوپاتر را گزید و قبل از اینکه اوکتاو وارد کاخ شود، خاتون من در حال خواب بدون تحمل کوچکترین درد، جان سپرد.
اکنون که مشغول نوشتن این خاطرات هستم کشور مصر تحت تسلط حکومت روم است و یک حکمران رومی بر وطن ما حکومت می کند. امروز اوکتاو را اوگوستوس (یعنی باعظمت) می خوانند، ولی ان شخص در چشم من مردی فرومایه است، زیرا برخلاف میثاق خود عمل کرد و مردی که برخلاف عهد خود عمل نماید فرومایه می باشد. او به خاتون من قول داده بود که به خاک مصر طمع نداشته باشد و تنها وارد اسکندریه شود و او برای اینکه بتواند عهد خویش را زیر پا بگذارد موضوع گروگان را پیش کشید، ولی خاتون من کلئوپاتر ثابت کرد که دارای عظمت می باشد زیرا با نیش افعی به زندگی خود خاتمه داد تا این که به اسارت نرود و به دست خصم خود اوکتاو به قتل نرسد. من عقیده دارم، و بسیاری از هموطنانم در این عقیده با من شریک هستند که بانوی من گرچه در جنگ با مردی که بعد از ژولیوس سزار بزرگترین سردار تاریخ روم شد و به مقام امپراتوری و خدایی رسید شکست خورد، ولی با مرگ خود این شکست را به پیروزی تبدیل ساخت.
ممنون از خلاصه ای که گذاشتین. در طول تاریخ کم نبودند ملکه هایی چون کلئوپاتر
داستان کتاب مثل یک فیلم سینمایی تاریخی عظیم می مونه و حوادث و رویدادهایی که با جذابیت بازگو می شوند، خواننده کتاب را درگیر میکنه و برای خود من خوندن این کتاب لذت خاصی داشت.
درود بر میثم رودکی عزیز.
چند روزه که دارم این کتابو میخونم. خیلی جذاب و قشنگه. فقط ای کاش سن کلئوپاتر در قسمت های مختلف زندگیش قید میشد. مثلا اینکه وقتی با برادرش ازدواج کرد چند سالش بود یا وقتی به روم رفت چند ساله بود و …
آقا شهرام مگر شما نمی دانید که همیشه بازگو کردن سن واسه خانمها آسون نبوده و نیست و نخواهد بود! فکر میکنم چون نویسنده کتاب (شرمیون) خودش خانم بوده از ذکر سن خودش و کلئوپاتر صرف نظر کرده و فقط با جزئیاتی به خواننده فهمانده که طرف در چه مرحله ای زندگی اش مثلا نوجوانی یا میانسالی بوده است! نکته خوبی اشاره کردید و واقعا مورد مهمی است که کاش مشخص می شد.
توی فیلم کلئوپاترا که محصول هالیوود است بخشی از زندگی کلئوپاترا و سزار روم به نمایش در آمد ولی کلش نه! این کتاب اگر تبدیل به فیلم و یا سریال شود خیلی عالی خواهد شد. همیشه تاریخ برای من دیدنی و تماشایی بوده و هست. کتاب و فیلمهای تاریخی را دوست دارم و وقایع تاریخی برایم فوق العاده شیرین هستند.
قشنگ بود ولی خیلی سیاسی بود. من چیز زیادی نفهمیدم و فکر میکردم این داستان مربوط به خاطرات جالب و شیرین کلئوپاترا هست.
جذابیت رمان هایی مثل آتوسا دختر کوروش کبیر و یا رمان مردان پارسه رو نداره اما موضوعات کلیشه ای رمان های دیگه مثل همخونه یا گناهکار رو هم نداره
من نمی تونم کتاب کنیز ملکه مصر رو دانلود کنم اگه میشه ایمیل کنید برام. من رمان های تاریخی و خیلی دوست دارم.
من این کتابو هدیه گرفتم با صفحه های زیادی که داره می خوام بدونم ارزش خوندن داره یا نه؟
سلام بهتر بود از اوایل داستانی که شرمیون نوشته بود هم میزاشتین شما یکراست رفتین سراغ روم و مقامات رومی و …
بابت معرفی کتاب ممنونم. لطفا کتاب تاریخی دیگه اگه سراغ دارید معرفی کنید
سلام. من خیلی دوست دارم این کتابو بخونم. بی زحمت فرمت apk این کتابو برام می فرستین؟
سلام وقت بخیر. من این کتاب رو میخوام میشه برا منم با فرمت apk بفرستین.