دختر جوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد. پس از دو ماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو خیانت کردهام. و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. مرا ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
با عشق: روبرت
دختر جوان رنجیـده خاطر از رفتار مرد، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد، برادر، پسر عمو، پسر دایی و … خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکسها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بی وفایش، در یک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست میکند، به این مضمون: روبرت عزیز، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفا عکس خودت را از میان عکسهای توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان
عجب … حق چنین افرادیه خوب جوابش رو داده افرین … خندیدم
به به سلام داداشی خودم
چه وبلاگ توپی الحق که داداش خودمی
ایشالا یه روز بری هیمالیا و باعث افتخار ما بشی
منم یه کم پیش دوستام پز بدم
دوستت دارم
ارادت داریم حاجی
سلام داداش میثم. خوبی عزیز؟ چه عجب یادی از ما فقیر بیچاره ها کردی؟ معلومه تو کجایی؟
چند بار اومدم سراغت ولی جوابی ازت دریافت نکردم حتی به وبلاگ خواهرت هم رفتم اونم هیچ جوابی بهم نداد. خیلی ناراحت شدمممممممممممم.
الان خوشحالم که برگشتی داداش میثم. امیدوارم همیشه ایام دلت شاد و تنت سالم و لبهات هم خندون باشه در کنار خانواده عزیزت داداشی.
ای رنجهای دل ای غمهای جانکاه ای اختران آسمان ای تپشهای قلب پر هیجان
آیا درد مرا هنوز کافی نمیدانید؟ هنوز میخواهید غمی تازه بر غمهایم بیفزایید؟