وال بعد از 28 سال از زندان آزاد شده است و دوست و یاور همیشگی او داک منتظر اوست، وال می خواهد همراهان قدیمی که اکنون گروهی از مردان مسن سابقه دار هستند را برای آخرین بار دور هم جمع کنند. در همین حین یکی از اعضای گروه قصد کشتن یکی از رفقا را دارد و …
درباره فیلم: با خواندن خلاصه داستان فیلم به نظر میرسد همه چیز برای تماشای یک فیلم متعارف آماده است. با داستان دو رفیق قدیمی طرفیم که یکی از آنها قرار است دیگری را بکشد. هر چند داستان نو و بدیعی نیست، ولی میتواند دستمایه اولیه یک اثر جنایی پرتعلیق باشد. اما فیشر استیونز و نوح هیدل (فیلمنامهنویس «رفقای استوار») مسیر متفاوتی را برای اثرشان در نظر میگیرند.
فیلم روندی عالی دارد همانطور که باید عمل می کند، نه سعی می کند بزرگ باشد نه سعی می کند در ذهن بیننده کوچک جلوه کند. فیلم Stand Up Guys خوب شروع می شود از نقاشی که غروب آفتاب را نشان می دهد و به همان هم ختم می شود، ستاره هایی که نور خود را از آسمان سینما دارند می گیرند و …
نام فیلم: رفقای استوار Stand Up Guys
کارگردان: فیشر استیونز
نویسنده: نوآ هایدل
بازیگران: آل پاچینو، کریستوفر واکن، آلن آرکین
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا
ژانر: کمدی / جنایی
می شود گفت فیلم رفقای استوار تمام چیزی که فیلم Last Vegas را می خواهد داشته باشد و ندارد، را دارد! فیلم هایی که زمان فیلم در یک بازه زمانی معین سازماندهی می شوند معمولا خوب از کار در می آیند، به طوریکه در این فیلم می بینیم کل حوادث فیلم به دو روز هم نمی کشند و در یک توالی عالی شاهد حوادث هستیم، در واقع فیلم رفقای استوار در مورد انسان هایی است که می دانند به آخر خط رسیده اند و می خواهند تمام شده فرض نشوند، این فیلم یکی از بهترین فیلم هایی است که در زمینه دوستی، پایداری به دوستی و وفاداری ساخته شده اند. حتی این مفاهیم در نام فیلم هم گنجانده شده اند.
بازی آل پاچینو، آن ژست های عالی که در فیلم می گیرد، راه رفتن هایش، اون شل و وا بودنش همگی عالی هستند ولی کلاس بازی کریستوفر والکن (داک) در این فیلم نشان می دهد او چه بازیگر توانایی بوده است و همچنان است.
شخصیتهای اصلی فیلم مردان قوی در میان گروههای مافیایی به شخص سرسختی اطلاق میشود که میتوان به او اعتماد کرد. مردی که هر کاری که لازم است برای خانواده اش انجام میدهد. بنابراین نام فیلم را میتوان چیزی در مایههای «دوستان وفادار» یا «رفقای استوار» هم ترجمه کرد)، از برخی جنبهها یادآور بسیاری از شخصیتهای نمونهای سینمای وسترن هستند: آدمهایی که دورهشان گذشته و جایی در دنیای جدید ندارند. اما تفاوت اینجا است که در «مردان قوی» قرار نیست شاهد داستان غمناک دست و پا زدن این آدمها برای تثبیت قواعد خودشان در دل این دنیا باشیم.
«مردان قوی» فیلم دیگری در میان آثاری است که میتوان آنها را تحت عنوان «دو رفیق» طبقهبندی کرد. دو رفیقی که مطابق کلیشه معمول این گونه فیلمها، یکی از آنها پر سر و صدا و برونگرا است و دیگری آرامتر و به ظاهر عمیقتر. مثل این است که کسی به بوچ کسیدی هفتتیری داده باشد که به وسیله آن، کلک ساندنسکید را بکند. به سبک بوچ و ساندنس، وَل و داک هم در طول «مردان قوی» در حال امتناع کردنند: مهمترین خصوصیت یاغیان تاریخ و ضد قهرمانان دوستداشتنی تاریخ سینما. آنها حاضر به هر کاری هستند تا از تغییر یافتن و رها کردن اصول همیشگیشان امتناع کنند. پس سرنوشتشان چیزی جز نابودی نیست و خودشان این را خوب میدانند.
داستان فیلم: وَل (آل پاچینو) و داک (کریستوفر واکن) آدمهایی هستند که نه تنها میدانند دورانشان سر آمده، بلکه ظاهراً این نکته را به سادگی هم میپذیرند. در سکانس خاکسپاری هرش، ول به این اشاره میکند که هر آدمی دو بار میمیرد. یک بار زمانی که روح از بدنش خارج میشود و بار دیگر هنگامی که آخرین فردی که آدم میشناسد، نام او را بر زبان میآورد. این در حالی است که لحظاتی قبل خود وَل به این اشاره کرده که هرش آخرین کسی بود که دوران کودکی او و داک را به یاد میآورد؛ مهر تأییدی بر این نکته که وَل و داک هم به آخر خط رسیدهاند. آنها البته از ابتدا تا انتهای فیلم بر اساس معیارها و اصول خود پیش میروند و شجاعت نوح هیدل این است که آنها را تا ته خط پیش میبرد؛ بدون این که قرار باشد جایی از فیلم از کار خود اظهار پشیمانی کنند یا راه خود را تغییر دهند.
وَل، داک و هرش (آلن آرکین) از جوانی به این شیوه زندگی کردهاند و وقتی با هم روبهرو میشوند، متوجه میشویم که از این روش زندگی راضی هم هستند. زمانی که در اوایل فیلم، وَل و داک برای دزدیدن قرص به داروخانه میروند و داک با استفاده از شگرد قدیمیاش در داروخانه را باز میکند، وَل از او میپرسد: «مگه نگفتی بازنشسته شدی؟» و داک پاسخ میدهد: «اوهوم. ولی یه سری ابزارها رو نمیشه کنار گذاشت». زمانی هم که در انتهای فیلم هنگام دزدیدن لباس با آدمهای کلپهندز روبهرو شده و برخلاف برخورد قبلی، حسابی ناکارشان میکنند، هم وَل و هم داک با شور و شعف از کاری که انجام دادهاند، صحبت و اعتراف میکنند که از این کار لذت بردهاند.
این آدمها اینقدر به کارهایی که انجام میدهند ایمان دارند که همه چیز برایشان حالتی آیینی پیدا کرده است. به همین دلیل است که در انتهای فیلم، قبل از اقدام نهایی، وَل بعد از 60 سال به کلیسا میرود و بعد با همراهی داک، دو دست کت و شلوار نو میدزدند تا همه چیز برای انجام یک مراسم آیینی، برای عبور از آستانه، آماده باشد. این، کاری است که باید پاکِ پاک انجام شود. زمانی که وَل و داک در حال خروج از کلیسا هستند، وَل در جواب داک که میپرسد:«آیا بخشیده شدی؟» پاسخ میدهد: «بهش نزدیک شدیم».
اقدام پایانی این دو، بدین ترتیب نه فقط حرکتی برای رسیدن به ته خط رفاقت، که اقدامی جهت تکمیل رستگاری این دو نفر است. همانطور که جمله تبلیغاتی مشهور «خیابانهای پایین شهر» (مارتین اسکورسیزی) یادآوری میکرد، در «مردان قوی» هم جایی که گناهان انسان را پاک میکند، کلیسا نیست. بلکه در میان خیابانهای شهر است که وَل و داک آخرین مرحله از تطهیرشان را سپری میکنند.
تعدادی از دیالوگ های جالب فیلم:
هرش: مثل روزای قدیمه. مگه نه؟
وَل: نه! بهتره.
هرش: آره. ولی چرا؟
وَل: چون این دفعه قدرشو میدانیم.
داک: مامانم همیشه بهم میگفت که بهترین کار رو با چیزی که داری و همونجایی که هستی انجام بده
ول: مادرت حسابی سرش کار میکرده ها
– خب حالا که آزادی میخوای چکار کنی وَل؟
– همیشه میخواستم دبیرستان رو تموم کنم
– تو چطور هرش؟ چیزی توی این زندگی هست که انجام نداده باشیش، که دوست داشته باشی انجامش بدی؟
– دوتا دختر همزمان … خیلی شُدنیه که، مگه نه داک؟
– آره، آبِ خوردنه
هیچوقت به زنم خیانت نکرده بودم؛ بدجوری داره حس بدی بهم میده
هرشی، محض رضای خدا؛ زنت خیلی وقته که مرده
ما چهل سال باهم زندگی کردیم؛ نمیشه تو 5 دقیقه بیخیالش شد که!
– این کلیسا بازه؟
– کلیسا همیشه بازه
– جدا؟
– خب شما باید شروع کنین یا من شروع کنم؟ روال رو فراموش کردم
– شما شروع میکنین
– صحیح. خیلی خب، آمم
– پدر، من رو بابت گناهانی که مرتکب شدم بیامرز
– از آخرین باری که اعتراف کردی چقدر می گذره؟
– کم و بیش 60 سال
– خیلی خب؛ آموزههای کلیسا شده رو بیان کن
– نه نه نه اونوقت تا ابد باید همینجا بشینیم
– پدر، میشه فقط راجب اتفاقای امروز حرف بزنیم؟
– امروز، فردای دیروزه
– معمولا همینطوره
– خب کدومش؟ آدامس جویدن یا دهن سرویس کردن؟
– من که آدامسام تموم شدن
– یه تفنگ بهم بده
متن آهنگ “لحظات سخت” با صدای “بابی هووی” که در تیتراژ فیلم رفقای استوار (Stand Up Guys) گنجانده شده است را هم در زیر بخوانید:
چشمهای سرد و بی روح به من خیره شدن
مردم همه جا در اطراف من هستن و همه شون ترسیدن
به نظر میاد که منو نمیخوان ولی بهش اعتراف نمیکنن
من اینجا زیر حمله روحی ناگهانی هستم
از خونه ی گرم و نرمم، ترس خارج شدن دارم
گرچه مملو از عشقم، میترسم که مردم به غرورم آسیب بزنن
برای همین؛ طوری نقش بازی میکنم که خوششون بیاد
و کرکره ها رو میکشم، تا نبینم که منو تحت نظر دارن
توی این شهر شلوغ، بهم سخت میگذره
بهم سخت میگذره و هیچ عشقی برای پیدا کردن وجود نداره
از خونه ی گرم و نرمم، با بقیه آشنا میشم
چهره های آشنا، کیش و آیین، یک برادر
اما با غافلگیری، یک مرد فاسد پیدا میکنم
گرچه که برادرمه، میخواد سنگ جلوی پام بندازه
توی این شهر شلوغ، بهم سخت میگذره
بهم سخت میگذره و هیچ عشقی برای پیدا کردن وجود نداره
خوابیدن روی کف مهمانخانه
درِ خونهی برادرم رو زدن
شیرینی و بیسکوئیت میخورم و آب میوه مینوشم عزیزم
به اندازه کافی تحمل کردم
توی این شهر شلوغ بهم سخت میگذره
بهم سخت میگذره و هیچ عشقی برای پیدا کردن وجود نداره
در آینده ای نزدیک حتما میبینمش