فریاد می زنم

توسط

گاه گاهی صدایش التیام می بخشید دردهایم را
و ذوب می شد درونم تا وصل نگاهش
گرمی نگاهش مرحمی بود بر آلام درونم
و بیچاره من که در میان امواج اشکهایش
هراسان … و در تلاطم دریای چشمانش غرق
و من فریاد می زنم
و چشمانی که نمی شنوند
و گوشهای که نمی بینند

منبع: قهرم باهات زندگی

برچسب ها :
5 نظر
  1. فرید 13 سال قبل
    پاسخ

    سلام میثم عزیز
    سپاسگزاریم از اینکه به ما سر زدید
    ببخشید از اینکه دیر پاسخ دادم مهمان داشتیم. لینک شما باعث افتخار ما خواهد بود و امیدوارم بتوانیم بیشتر ارتباط داشته باشیم
    به امید دیدار

  2. دلگرفته 13 سال قبل
    پاسخ

    سلام خسته نباشید
    مرسی که منبع این شعر و ذکر کردی اما اصلا نیازی نبود من ناراحت نمیشم بیشتر خوشحالم میشم که وبلاگم متناش به درد یکی بخوره لطف کردی شما بازم ممنون سعی میکنم همه جای وب سایتتو نگاه کنم فرصت شد حتما نظر هم میدم فعلا خداحافظ

  3. تبسم 13 سال قبل
    پاسخ

    هر کجا ذکر خدا بود تو را یادم هست .. هر کجا یاد خدا بود مرا یاد آور … التماس دعا

  4. احتياجی نيست 13 سال قبل
    پاسخ

    سپاسگذارم اما عزيزم سعی كن خودت بسرایی

  5. سایه 13 سال قبل
    پاسخ

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید