زیبایی بزرگ (به ایتالیایی: La grande bellezza) فیلمی به کارگردانی پائولو سورنتینو است که در سال 2013 میلادی ساخته شده است. این فیلم در ژانر کمدی درام است. رابی کالین منتقد فیلم، زیبایی بزرگ را هم رده فیلم هایی چون “لا دولچه ویتای” فدریکو فلینی و “رم، شهر بیدفاع” روبرتو روسلینی می داند.
این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان در 71امین مراسم گلدن گلوب شده است. همچنین این فیلم برای دریافت نخل طلا در جشنواره فیلم کن 2013 و برای بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان در مراسم هشتاد و ششم جوایز اسکار نامزد شده بود و توانست این جایزه را برنده شود. این فیلم در 26امین دوره جوایز فیلم اروپا برنده جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد (تونی سرویلو) و بهترین تدوینگر (کریستیانو تراوالیولی) شده است.
خلاصه داستان: روزنامه نگار و نویسنده ای به نام جپ گامباردلا مسحور و مفتون راه و روش خودش از طریق دهه ها افراط در خوشگذرانی شبانه در رُم شده است. از زمان موفقیت افسانه ای اولین و تنها رمانش، تبدیل به ساختار دائمی در محافل ادبی و اجتماعی شهر شده است، اما تولد 65 سالگی اش همزمان می شود با یک شوک از گذشته. جپ ناگهان خودش را در وضعیت روحی و شرایطی می یابد که به طور غیرمنتظره ای زندگی اش سخت تکان خورده، قوه تعقلش نسبت به خود و هم عصرانش دگرگون شده و در حال جستجوی گذشته در کلوپ های شبانه عجیب و غریب، مهمانی ها و کافه ها برای یافتن رُم با همه جلال و شکوهش است: یک چشم انداز بی انتهای پوچ، زیبایی بدیع.
شکوه رُم، شیرینی زندگی
اولین باری که شما جپ گامباردلا را می بینید، شکوه شهوت پرست رُمی به طرز شاعرانهای در «زیبایی بزرگ» شناور است، او یک سیگار را در بین دندان های برهنه، بزرگ و زرد رنگش پرچ می کند. مردم در همه طرف او موج می زنند، بدن هایشان با موزیک چنان می جنبد که جماعت را تبدیل به ارگانیسمی تپنده شبیه یک قلب می کند. جپ زمانی که در میان این آشفتگی نوسان می کند با بازوان گشوده و چشم های خُمار لبخند می زند، حالتی که یکی از آن قدیسان مرمری پراکنده شده در اطراف رُم و تا ابد محبوس شده در خلسه را به ذهن می آورد. و دوباره جپ به رقص ملحق می شود، تسلیم شدن به جمعیتی که او را در خود می کشد، وهمِ میگساری را تبدیل به چیزی شبیه یک عشاء مذهبی می کند.
یک فیلم شوریده ی سرزنده، «زیبایی بزرگ» داستان یک مرد است، یک شهر، یک کشور و یک سینما، اگرچه لزوما به آن منظور نیست. فیلم توسط پائولو سورنتینو کارگردانی شده، کسی که آخرین ماجراجویی بزرگ سینمایی اش «باید همین جا باشد» (2011) بود. یک داستان انگلیسی زبان درباره یک موزیسین بربری (شان پن در نقش کابوکی که شبیه رابرت اسمیت در فیلم «درمان» است) کسی که، پس از مرگ پدرش، که یک بازمانده هولوکاست است، از تبعید خودخواسته اش خارج می شود تا تبدیل به یک شکارچی نازی شود. بعد از یک شروع تقریبا بی روح و کسل کننده، فیلم در خلال یک سفر جاده ایِ صراحتا اروپایی در میان آمریکایی که به خاطر زیباییِ خشنِ مناظر سرزمین وسترن در پوست خود نمی گنجد، اوج می گیرد و در همان آمریکا به خاطر احتراز از گذشته پاداش می گیرد (و نفرین می شود).
با «زیبایی بزرگ» آقای سورنتینو نه تنها بازگشتی به ایتالیا داشته، بلکه او همچنین گذشته ی آنجا و میزان تاثیرش بر حال و آینده را به کار می گیرد. فیلم در رُم که شهر فناناپذیر باستانی و توریستی است فیلمبرداری شده. فیلم جپ را دنبال می کند، یک عیاشِ خوشگذران با روکشی از شوخ طبعی و نفس نامتناهی که توسط بازیگر سرشناس ایتالیایی تونی سرویلو بازی شده است، او در حالی که شصت و پنجمین سال تولدش را جشن می گیرد در این داستان به رقص در می آید. 40 سال پیش، تنها رمان جپ، «تشکیلات بشریت»، به عنوان یک شاهکار طوفان به پا کرد، اما آن متعلق به سا لها پیش بود و شیشه های آبجوی Campari قدیمی. این روزها او به عنوان یک ژورنالیست (اگرچه به ندرت) کار می کند و در یک آپارتمان بالکن دار بر فراز چشم انداز کلوزیوم زندگی می کند. او در خلال مهمانی اش می گوید “برای احساسات مقدر شده”.
بنابراین آقای سورنتینو نیز همانند خودش در «زیبایی بزرگ» یک غزل ابتکاریِ وحشیانه و گاهی اوقات پرشور را برای ظرافت طبع و برخی از هم خانواده های دستور زبانی اش شبیه شور، احساسات و عواطف به وجود می آورد. این داستان اسطوره ای با ساختار یک سری اپیزودهایی که بی قاعده متصل شده اند فورا بعد از تولد جپ زمانی که او در می یابد اولین عشقش، یک زن بلوند معماسان و مرموز که در خاطراتش از یک چکامه ساحلی به او لبخند می زند، مرده است، تبدیل به فوکوس می شود. شوهرِ زن این خبر بد را به او می دهد و آنها با هم گریه می کنند، یک جریان احساسی (در یک بیان مرثیه ای با روش پیوندی آقای سورنتینو)، در ابتدا خاطرات جپ از زن مرده را احضار می کند، که در حال شنا او را تماشا می کند، و سپس با در آغوش گیری مردها در باران شدید به یک اوج آبکی می رسد.
مرگ عاشق (که به طور نمادین به 1968 و پیمان انقلابی اش متصل شده است) بر فراز داستان چرخ می زند و همچنین بر فراز جپ زمانی که او در رُم پرسه می زند، با دوستانش ناهار می خورد و روی زندگی اش با صدایی روی تصاویر که شبیه اعتراف به نظر می رسد، تعمق می کند. موی خاکستری اش که به طرز زیبایی آرایش شده، به سمت عقب متمایل شده و دور گردنش حلقه می زند، یک دستمال جیبی از جیب ژاکتش بیرون زده است، جپ کاملا خودِ flâneur (قدم زن های قرن نوزدهم که با عصا در خیابان های پاریس قدم می زدند) است یک خیابان گردِ قرن نوزدهم و تماشاگر، که شخصیتش به وسیله چارلز بودلر جاودان شده و والتر بنجامین درباره اش نوشته “لذت تماشا شبیه حس پیروزی است”. چیزی که flâneur تماشا می کند زندگی مدرن و مردمان هستند. بنجامبن می نویسد جمعیت یک حجاب است، که از ورای آن flâneur این شهر آشنا را مثل یک صحنه اوهام (حال یک منظره یا یک اتاق) می بیند.
بنجامین متعجب است که چرا flâneur که در پاریس زاده شده بود از آثار تاریخی و باستان شناسیِ باشکوه رُم دیدن نمی کرد. “شاید به این دلیل که در رُم حتی برای خواب دیدن هم مجبوری در خیابان هایی راه بروی که زیادی صاف و هموار هستند”. او معتقد است که برای یک flâneur، آثار تاریخی و باشکوه رُم خرت و پرتی بیش نیستند که بهتر است توریست ها از آن دیدن کنند. توریستی که با مهارت بی حرمتی را تصویر می کند، نقش مهمی در «زیبایی بزرگ» بازی می کند، که با یک پیش درآمد تنظیم شده در جانیکیلوم تپه ای در غرب رودخانه تیبر آغاز می شود. در آنجا، در میان نیم تنه های پراکنده شده از قهرمان های ریسور جیمنتو (جنبش اجتماعی سیاسی برای یکپارچه کردن ایالت های ایتالیا در قرن نوزدهمم)، و ازدحام ایتالیایی ها زمانی که یک گروه توریست های ژاپنی پدیدار می شوند (یک منظره، یک شهر، یک ملت، یک تاریخ) آقای سورنتینو این نظر را دارد که بومیان لزوما توجه خاصی نسبت به این صحنه ندارند.
فیلم زیبایی بزرگ تا حدودی در مورد آگاه شدن جپ به جهانی است که در هنگام قدم زدن در اطراف رُم، (گوشش نسبت به خنده کودکان شنوا می شود، چشمش به روی منظره یک حیاط دوخته می شود) تبدیل به اتمسفری از همهمه های فریبنده می شود. زمانی که او در یک صبح زود در امتداد روزد تیبر قدم می زند، با صدایی که روی فیلم می آید توضیح می دهد، هنگامی که در 26 سالگی به رُم رسید، تصمیم گرفت که می خواهد “پادشاه زندگی مرفه” باشد. اما او نمی خواهد فقط مهمانی برود، او ادامه می دهد، می خواهد “قدرت بر هم زدن آن را داشته باشد”. این شرحی مختصر است ظاهرا پیش پا افتاده با این حال آشکارساز، زیرا زمانی که جپ در سال 1970 خوشگذرانی در رُم را شروع کرد، کشور چیزی را تجربه می کرد که به نام “سال های سربی” مشهور شد، یک دوره خشونت سیاسی و تشکیلات سرخ (در این اثنا دنیا سوگوار مرگ پدران نئورئالیست آنان بود. ویتوریو دسیکا، لوچینو ویسکونتی و روبرتو روسیلینی).
بیداری جپ لحظات خشونت و مالیخولیایی خودش را دارد. مرگ بر فراز «زیبایی بزرگ» از کنار مجسمه گاریبالدی که با کلمات“Roma o Morte” (“رم یا مرگ”) حکاکی شده تا مراسم تشییع جایی که جپ اشک ریزان یک تابوت را بالا می برد، معلق است. اساسا در هنگام پرواز دوربین های آقای سورنتینو از میان رُم و برخورد با بقعه های تاریخی عاری از گرد و خاک شهر و به همان میزان برخورد با جپ، زیبایی دوباره متولد می شود. یک بار جپ در حال گشت های شبانه خود، خیلی خونسرد به دوستانش می گوید “بهترین آدمهای رُم توریست ها هستند”، که به نظر می آید چرب زبانی و هجویات باشد. ولی بعد از مدت زیادی شهرگردی که شخصیت او را شکل می دهد (از دیدگاه آقای سورنتینو که بقیه هم تائید می کنند) جپ ناگهان به خود می آید و با هیبت آنچه را که بقیه توریست ها می دانستند اقرار می کند که ما در این شهر رهگذری بیش نیستیم، پس بهتر است که حداکثر لذت را از دیدارمان ببریم.
نویسنده: مانولا دارجیس – نیویورک تایمز
ترجمه: سمیرا توکلی – فیلم نگاه
برای ورود به صفحه فیلم زیبایی بزرگ در وبگاه IMDb اینجا کلیک کنید.