هفتمین اردوی آمادگی تیم هیمالیانوردی استان خراسان رضوی (یادواره کوهیار فقید علیرضا امانی) از روز 30 شهریور شروع و در منطقه علم کوه به مدت پنج روز برگزار شد.
این اردو تحت شرایطی برگزار شد که جامعه کوهنوردی دو هفته قبل در سوگ فوت علیرضا امانی نشسته بود و همین موضوع اردو را تحت شعاع قرار داده بود و خانواده های اعضای تیم، هیئت استان و حتی بعضی از اعضای تیم را نگران کرده بود.
تحت چنین شرایطی رییس هیئت و سرپرستی تیم تصمیم به برگزاری اردو گرفتند که تصمیم هوشمندانه و شجاعانه ای بود، هوشمندانه به خاطر اینکه با موفقیت تیم در اردو جو بهتر و آرام تر می شد و شجاعانه به خاطر اینکه، در صورت وقوع حادثه ای هر چند کوچک دوباره فضای هیئت سنگین تر می شد و منتقدان تیم کلنی نیز که همیشه هستند. ولی خوشبختانه اردو با موفقیت برگزار شد و تیم کماکان با مدیریت و سرپرستی خیلی خوب و به دور از حواشی اردوهایش را برگزار می کند و کم کم به سطح آمادگی ایده آل نزدیک تر می شود.
روز اول
به همراه همنورد عزیزم آقای تیموری ساعت یک بعدازظهر به سمت هیئت استان حرکت کردیم. اعضای تیم هیمالیانوردی استان همگی ساعت 14 در هیئت آماده بودیم تا حرکت کنیم، باران خیلی خوبی باریدن گرفته بود. به علت برخی ناهماهنگی ها تیم با دو ساعت تاخیر حرکت کرد.
مسیر حرکت جاده شمال بود که جدا از جذابیت های خاص خود هوای خنک تری هم داشت که سفرمان را خاطره انگیز تر می کرد، رنگین کمان زیبایی در مسیر قوچان – مشهد توی آسمان شکل گرفته بود که خیلی زیبا بود. توی مسیر عده ای از همنوردان دیگر به ما پیوستند از جمله آقایان نیکبخت و خلیلی همنوردهای درگزی که در قوچان منتظر تیم بودند. با توقف مینی بوس از فرصت استفاده شد و یک پذیرایی از همنوردان شد و دوباره مینی بوس به راهش ادامه داد.
شهرها را یکی یکی پشت سر گذاشتیم بالاخره در شهر ؟؟؟ کنار مسجدی توقف کردیم. به یاد آقای علیرضا امانی برنامه خاصی مد نظر بود که اجرا شد و با قرائت فاتحه ای برای شادی روح ایشان به اتمام رسید. بعد از خواندن نماز، خوردن شام، شارژ موبایل ها و باتری دوربین و استراحت کوتاهی دوباره سوار شدیم و مینی بوس به راهش ادامه داد.
روز دوم
ساعت 6 صبح به محمود آباد رسیدیم، داخل مینی بوس صبحانه را خوردیم. بعد از 2 ساعت وارد جاده چالوس شدیم و بالاخره ساعت 9:30 به کلاردشت رسیدیم. زمانی 15 دقیقه ای برای انجام کارهای شخصی و خرید اختصاص داده شد. در همان حوالی از یک بازار محلی کوچک دیدن کردم. خیلی جالب بود و بوی ماهی تازه همه جا را پر کرده بود، همیشه از هوای مه آلود و بارانی لذت برده ام، هوای کلاردشت در همان زمان، دقیقا همان هوای مورد نظر من بود و خیلی لذت بردم. تیم در زمان مقرر به راه خود ادامه داد. همگی اعضای تیم در این اردو وظیفه خاصی داشتند، من مسئول عکاسی از برنامه بودم به خاطر همین بچه ها به من می گفتند “آقای صمعی بصری”.
به محض رسیدن به رودبارک بارهایمان را خالی کردیم، وسایل گروهی تقسیم شد و حرکت کردیم. کنار رودخانه سردآب پناهگاه جدیدی به نام “پناهگاه ونداربن” در حال ساخت است که خیلی بزرگ و خوب طراحی شده است و همگی امکانات را دارا می باشد. کل منطقه را با عنوان “منطقه علم کوه” می شناسند، طبق گفته بعضی دوستان قبلا اسم منطقه “منطقه تخت سلیمان” بوده ولی به مرور که قله علم کوه و دیواره اش مورد توجه کوهنوردان قرار می گیرد اسم منطقه نیز تغییر می یابد. محو تماشای کوه های زیبا و مه آلود شده بودم و مدام عکس می گرفتم.
ناهار را روی تخته سنگ بزرگی به نام “کشتی سنگ” خوردیم و به راه مان ادامه دادیم. توی مسیر اطلاعات لازم برای آشنایی با منطقه را از سرپرست و مربیان تیم هیمالیانوردی استان می گرفتم. بعد از هفت ساعت پیاده روی و قبل از تاریکی هوا به پناهگاه سرچال رسیدیم همان جایی که سرپرست تیم هیمالیانوردی استان خراسان رضوی جناب آقای کدخدایی برای شب مانی تیم در نظر گرفته بود. کوهنوردهای دیگری هم قبل از ما به پناهگاه رسیده بودند و مستقر شده بودند. بعد از شام به خاطر خستگی، بچه ها همگی خوابیدند، ولی من خوابم نبرد دو دلیل داشت یکی اینکه کمرم چند روز قبل به شدت آسیب دیده بود و هنوز بهبود پیدا نکرده بود و دوم اینکه دوستی بعد از سالها دوری بهم اس ام اس داد و کلی ذوق کردم و تا ساعت یک نیمه شب با هم ارتباط داشتیم. خدا را شکر کردم که یه جوری سرگرم شدم تا درد کمرم اذیتم نکند.
روز سوم
صبح بعد از صرف صبحانه ای مختصر و آماده شدن برای حرکت، توسط آقای رمضانپور به نرمش و حرکات کششی پرداختیم و بعد از آن به سمت علم چال حرکت کردیم.
به محض رسیدن به محل مورد نظر همه اعضای تیم هیمالیانوردی مشغول برپا کردن چادرهایشان شدند، بعد از برقرای کمپ، یک ساعت استراحت و خوردن ناهار به سمت قله “شانه کوه” (ارتفاع 4465 متر) حرکت کردیم. وسایل مورد نیاز را داخل کوله های سبک برای صعود نهایی قرار دادیم و حرکت کردیم. یک تست هم همین ابتدای کار از ما گرفته شد، برای صعود گفته شد که کوله حمله و مقداری خوراکی و آب به علاوه کلاه کاسکت به همراه باتون هامون را برداریم ولی بعد از 10 دقیقه از شروع حرکت با نداشتن چراغ پیشانی همگی سرعتی برگشتیم تا هدلامپ هایمان را برداریم.
بعد از صعود به شانه کوه که در ابتدای مسیر معروف گرده آلمان ها قرار دارد پا در مسیر پر از سنگ و خیلی خطرناک قله تخت سلیمان (ارتفاع 4659 متر) گذاشتیم و بعد از کلی بالا پایین شدن به قله رسیدیم. چند عکس یادگاری گرفتیم و زیر تخته سنگی به استراحت پرداختیم. فرودمان خیلی طول نکشید و قبل از غروب آفتاب به کمپ رسیدیم.
روز چهارم
قرار بود ساعت پنج صبح از خواب بیدار شده و به سمت قله علم کوه حرکت کنیم که باتوجه به بارش برف شب قبل سرپرست تیم هیمالیانوردی استان برنامه را تغییر داد. بعد از خوردن صبحانه کوله ها را بستیم و کمپ جمع شد و زیر بارش زیبای برف به سمت سیاه سنگ ها حرکت کردیم.
پای سیاه سنگ ها کوله ها را گذاشتیم و وسایل لازم برای صعود را برداشتیم و به سمت قله حرکت کردیم.
بالا که رسیدیم مربیان تیم با مشاهده دیواره های یخ زده و خطرناک توی مسیر، تصمیم گرفتند از صعود فنی به سیاه سنگ ها صرف نظر کنند. بنابراین به سمت قله چالون (ارتفاع 4550 متر) حرکت کردیم. بعد از صعود قله (به قول آقای کدخدایی ناز کردن قله) سریعا برگشتیم. توی مسیر یک گله آهوی زیبا مشاهده کردیم که خیلی لذت بردیم.
در دامنه کوه تخت سلیمان و رو به قله، به یاد علیرضا امانی، بعد از خواندن آیاتی از قرآن توسط آقای تیموری چند دقیقه سکوت کردیم و فاتحه ای خواندیم. ساعت 5 عصر توی پناهگاه بودیم، قرار شد از ساعت 19:30 به مدت دو ساعت جلسه ای برگزار شود. مشغول شستن ظرف ها و آماده کردن چای و شام شدیم، در این مدت از اس ام اس بازی، گرفتن عکس و مرتب کردن کوله هامون هم غافل نبودیم.
بعد از ملحق شدن تیم بانوان جلسه تیم راس ساعت شروع شد. ابتدا سرپرست تیم سخنانی راجب برنامه و موفقیت اهداف اردو بیان کردند سپس به ترتیب مربیان و اعضای تیم همگی به ابراز نظر، ایراد انتقادات و ارائه پیشنهادات خودشان کردند. شب را در پناهگاه سپری کردیم.
روز پنجم
صبح ساعت 5 و بدون فرصتی کوچک حتی برای خوردن صبحانه ای مختصر، شروع به حرکت کردیم. نزدیکی های رودخانه سردآب بودیم که تیم آقایان بنا به نظر سرپرست تیم، کوله ها را گذاشتیم و تا کشتی سنگ به حال دو برگشتیم بالا. رفت و برگشت مان یک ساعت طول کشید.
ساعت 11 سوار مینی بوس شدیم و به سمت رودبارک حرکت کردیم. بعد از خوردن چای، دوش گرفتن و بستن و بار زدن کوله ها، پناهگاه رودبارک را ترک کردیم.
در شهر چالوس توقف کردیم، ناهار را که اکبرجوجه معروف بود مهمان هیئت کوهنوردی استان بودیم. شام را نیز در پارک جنگلی غرق خوردیم. آهوان خوشگلی هم توی پارک جنگلی بودند که به اتفاق آقای اکبری برایشان نان بردیم. کلی ذوق کردم چون اولین بارم بود آهویی را از نزدیک می دیدم هر چند هوا خیلی تاریک بود و فاصله بین ما تا آهوان فنس کشی شده بود.
روز ششم
ساعت 4 صبح رسیدیم فاروج و توقف کوتاهی برای خواندن نماز و خوردن صبحانه داشتیم، بچه ها از فرصت استفاده کرده و به عابربانک مراجعه و عده ای نیز خرید کردند. ساعت 6:30 دقیقه رسیدیم مشهد.
اسامی شرکت کنندگان
سرپرست کل تیم: علی کدخدایی
مربیان: کامران رمضانپور، جواد اکبری، ناصر اکبری و علی نیکبخت
آقایان: محمود توسلی، قاسم خلیلی، مرتضی خوشانی، حسین تیموری، امین اتابکی، مرتضی غلامپور، علیرضا آخوندی و میثم رودکی
خانم ها: وفادارنیا، باغبان، حسن زاده، سرپرست، مالکی، ضیایی فر و کریمی
سلام، چقدر خوب و خوشه این طرز زندگی شما ایشالا خوب تر از این هم بشه با موفقیت های افزون
میثم حرف نداری ببینم بزودی خبر رسیدنت به پشت بام دنیا را همیشه برای همه کوهنوردان خصوصا” برو بچه های خراسان بزرگ آرزوی موفقیت دارم راستی به من و کوه هم سر بزن و نظر بده خوشحال میشم … یا حق
سلام لطف کنید عکس ها رو برام بفرستین بسیار ممنون و متشکر
پایدار باشید دوستان کوهنورد
حیف شد خیلی خیلی دلم آب شد جام واقعا اونجا خالی بود، اگه تهران کار مهمی نداشتم حتما میومدم استاد رودکی
جالب بود
خصوصا عکسای جالبی گذاشتی
وبلاگ عجیب غریبی دارین
گزارشت جالب بود اقای رودکی امیدوارم در تمام مراحل زندگیت موفق باشی امید دارم که جز اونایی باشی که به قله های جهانی صعود کنی
من که ندیده لذت بردم. خوش به حالتون.
خسته نباشین دوستان کوهنورد امیدوارم یه روز اورست رو فتح کنید
میثم جان عالی بود، به امید موفقیت های بیشتر شما
تبریک میگم راه اندازی بلاگتون رو
لینک شما در بلاگ “ایران را بگردیم…” افزوده شد
واقعا خوش به حالتون
گروه فعال و با نشاطی دارین آقا میثم
چه گزارش و عکسهای زیبایی
واااااااااا چه حرفا!!!
با سلام احترام … از دستنوشته ها و تصاوير زيبايتان لذت بدم و در آب و هوای كوهستان قرار گرفتم. در صورت امكان نقشه راه و مسير های صعود را در دسترس قرار دهيد. ممنون و سپاسگزار هستم
مطالبت عالیه. منم عکس های زیادی از طبیعت می گیرم. ولی تا حالا چی زی از زمان عکس گرفته شده ننوشتم. حتی اگه اون موقع اتفاقاتی پیش اومده که جالب بوده.. که با ید می نوشتم… ممنون از سایت قشنگت. نه یکی نه دو تا. یک عالمه سایت