همیشه طرفدار و عاشق علی کریمی بوده ام. چه زمانی که توی پرسپولیس بود چه زمانی که در حاشیه خلیج فارس توپ میزد و چه زمانی که توی بوندس لیگا می درخشید و چه الآن. معصومیت و مهربانی را توی چشمانش همیشه میشه دید و متشخص بودن را میشه از طرز صحبت هاش فهمید. جدا از قابلیت های تکنیکی و سطح فوتبالی اش که فراتر از دیگر بازیکنان ایرانی بود و هست که او را در بین هواداران فوتبال به یک ستاره تبدیل کرد دلایل محبوبیت وی در بین همه اقشار جامعه نه موهای قشنگش است و نه تیپ و قیافه اش. ماجرای زیر را بخوانید تا بهتر متوجه منظور من شوید.
کاپیتان پرسپولیسیها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس میفروخت را بغل کرد. ماشینش BMW بود. رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشینها متمایز گردد.
پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: بچهها … بچهها بیایین علی کریمیه … بازیکن پرسپولیس. در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. او با لبخندی دنبالهدار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آنها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچهها هنوز بیخیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشینهای پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت.
کاپیتان پرسپولیسیها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس میفروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گلهای لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. مگر میتوان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمیدانست چکار کند و بالا و پایین میپرید. کریمی که دیگر نمیدانست چکار کند، با صدایی خشدار گفت: بچهها باید بروم سر تمرین. دیرم شده خداحافظ … خداحافظ. کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیهای علی کریمی … کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند.
و این است دلیل محبوبیت علی کریمی در بین مردم ایران. بیایید تا می توانیم دل به دست آوریم که دل شکستن هنر نیست.
چه سَخت اَستـــ ؛ هَـم پـآییز بآشَد ، هَـم اَبر بآشَد ،
هَـم بآرآن بآشَد ، هَـم خیآبآن ِ خیس بآشَد اَمـــــآ…
نَه تـــــو بآشی نَه دَستی بَـرآی فِشُردَن بآشَد ،
نَه پآیی بَـرآی قَدَم زَدَن بآشَد وَ نَه نگآهـــی بَـرآی زُل زَدَن .