پس از مرگ 31 نفر در نانگاپاربات قله کوه توسط یک مرد و به تنهایی صعود شد. این داستان باورنکردنی متعلق به این انسان مافوق کوهنورد است. هرمان بول (تولد 21 سپتامبر 1924 تیرول اطریش، مرگ 27 جون 1957 چوگولیزا) کوهنورد معروف آلمانی اولین کوهنوردی بود که پا بر قله نانگاپاربات گذاشت.
در سال 1953 بار دیگر نانگاپاربات با ارتفاع 8126 متر به عنوان موضوع مورد علاقه آلمان ها مطرح شد. پیش از این 31 کوهنورد که اغلب آن ها آلمانی بودند جان خود را در این کوه از دست داده بودند. این اتفاق در سال های پیش از جنگ جهانی دوم رخ داده بود. آن ها کوهنوردانی زبده بودند و این تراژدی تاسف انگیز در تاریخ کوهنوردی به تلخی ثبت شد.
پیشتر تصور می شد نانگاپاربات راحت ترین کوه 8 هزار متری جهان برای صعود است، اما این تصور تنها یک اشتباه مهلک بود. تقدیر این گونه رقم خورده بود، حتی کوه های مرتفع زیادی را می توان برشمرد که می شد پیش از این غول یخزده و پر خطر آن ها را فتح کرد.
پیشتازان سال 1953 از آلمان و اطریش بودند. سرپرستی این تیم را دکتر کارل هرلیخ کوفر برادر کوچک تر ویلی مرکل از اعضای تیم سال 1934 که در این کوه جان باخته بود بر عهده داشت. هرلیخ کوفر این صعود را برای یادبود جان باختگان سال 1934 ترتیب داده بود. وی در راه تهیه و تدارک برنامه و انتخاب اعضای آن به تشکیلات کوهنوردی آلپ اعتماد نکرد و برایش استفاده از کوهنوردان مشهور و به کار گیری آن ها دشوار بود.
هیکمار و ریبتیش هم به او پاسخ منفی دادند. او دو کوهنورد بزرگ و دارای تجربیات کافی از هیمالیا را به کار گرفت. آنها آشنبرنر کوهنورد کارآزموده و از اعضای تیم سال 34 و فرونبرگر بودند. او تیم خود را کامل کرد اما در نخستین روزهای قبل از سفر به اصرار دیگران دو کوهنورد معروف آلپ یعنی هرمان بول و کونو راینر را به تیمش اضافه کرد.
همه چیز به سرعت انجام شد و کمپ اصلی در اواخر ماه می بر پا شد. در پی آن کمپ های 1 تا 4 را نیز برپا کردند و تمامی تجهیزات و تدارکات غذایی به بالا انتقال داده شد. اما بارش برف سنگین و نامعلوم بودن شرایط هوا صعود نهایی را غیرممکن کرد.
در 30 جون هرلیخ کوفر دستور داد همه نفرات به کمپ اصلی باز گردند. قصد او اعلام اتمام برنامه بود. تا آن روز آن ها توانسته بودند حتی از صعود سال 32 نیز بالاتر بروند. با این حال در اوایل جولای هوا به یکباره تغییر کرد. بول، کمپتر، فرونبرگر و فیلمبردار تیم آرتل هنوز در کمپ های بالا بودند. آنها پس از بحث و گفتگو انصراف خود از بازگشت به کمپ اصلی را از طریق رادیو اعلام کردند. در آن زمان میان هرلیخ کوفر و آشنبرنر برای نحوه سرپرستی اختلاف ایجاد شده بود.
در 2 جولای بول و کمپتر کمپ 5 را برپا کردند. محل کمپ در ارتفاع 6900 متر و در زیر گردنه زین نقره ای (سیلور سادل) قرار داشت. آرتل و فرونبرگر به کمپ 4 بازگشتند. به نظر می رسید شرایط هوا پایدار بماند. نقشه بول این بود که در صورت امکان به گردنه سیلور سادل در ارتفاع 7450 متر و فلات وسیع روی آن برسد. هدف او در درجه اول صعود قله نانگاپاربات و در صورت دشواری کار صعود قله شمالی که کمی کوتاه تر از قله اصلی است، بود. زیرا با این صعود نیز آن ها می توانستند آبروی تیم را حفظ کنند.
هرمان بول یک کوهنورد تکرو در آلپ و جسارت و قدرت او زبانزد همگان بود. اینک او قصد داست تا تجربیاتش را در نانگاپاربات به کار گیرد.
صعود تنها
در ساعت 1 بامداد روز 3 جولای بول کمپ 5 را به طرف بالا ترک کرد. برای کمپتر خارج شدن از کیسه خواب و همراهی او دشوار بود. او عنوان کرد پس از بول به بالا می رود. شرایط برف خوب و هوا کاملا صاف بود، به طوری که مهتاب کوهستان را کاملا روشن کرده بود. در ساعت 5 صبح خورشید از افق سر برآورد. در این زمان بول خود را به گردنه سیلور سادل رسانده بود. طی کردن مسیر 3 کیلومتری فلات انرژی زیادی را از بول گرفت. گرما تمامی وجودش را فرا گرفته بود، شرایط هوا نیز همچنان ثابت و خوب بود.
در انتهای فلات بول مقداری چای خورد و برای آنکه سبک تر حرکت کند کوله پشتی خود را در آنجا بر زمین گذاشت. حالا می توانست سریع تر ادامه دهد. کمپتر که ساعتی پس از بول کمپ را ترک کرده بود اینک به ابتدای فلات رسیده بود، ولی هرمان بسیار سریع پیش می رفت و رسیدن به او غیرممکن بود. کمپتر ترجیح داد به کمپ 5 باز گردد.
در ساعت 14 بول به گردنه زیر قله در ارتفاع 7800 متر رسید. او هنوز بخش مشکل و فنی مسیر را پیش رو داشت. 300 متری که چندان راحت به نظر نمی رسید. او دچار وهم شده بود. هرمان پس از کشمکش روحی تصمیم گرفت تا ادامه دهد. او شروع به صعود از صخره ها کرد. توهم او صحیح بود. صعود مشکل بود و زمان زیادی را می باید صرف آن می کرد. اما او ادامه داد. در ساعت 18 هرمان به خط الراس قله رسید و یک ساعت بعد او توانست بر فراز کوه عریان بایستد. سکوتی مرگبار بر همه جا حکم فرما بود و این چنین افسانه نانگاپاربات توسط مردی تنها به پایان رسید.
اما کمپتر پس از رسیدن به کمپ آخر خبر صعود تنهای هرمان بول را به پائین مخابره کرد. نفرات حاضر در کمپهای پائین تر همگی از چادرهایشان خارج شدند تا شاید اثر یا ردی از هرمان بول در نزدیکی گردنه سیلور سادل مشاهده کنند. اما هیچ چیز دیده نمی شد. فرونبرگر به کمپ 5 رفت و شب را در کنار کمپتر گذراند. اما آن ها نتوانستند بخوابند و هر دو به سرنوشت دوست شان فکر می کردند.
بازگشت
هنوز هرمان بر روی قله قرار داشت که خورشید پائین رفت. او ته مانده چای فلاسکش را نوشید، کلنگ خود را که پرچم پاکستان و تیرول زادگاهش به آن وصل بود را بر زمین زد و چندین عکس از آن ها گرفت. شب فرا رسیده بود و او به سرعت شروع به پائین رفتن از کوه کرد. پائین تر از ارتفاع 8000 متر تیغه ای باریک قرار داشت که او را تهدید می کرد. او مجبور بود در آن محل شب مانی کند. بدون آنکه لباسی گرم و یا کیسه خواب به همراه داشته باشد. کوله پشتی خود را در انتهای فلات برفی جا گذاشته بود! او از ساعت 9 شب تا 4 صبح روز بعد را روی تخته سنگی ایستاد. شبی سخت در منطقه مرگ که در آنجا هیچ گونه بادی نمی وزید و هوا کاملا آرام بود. لباس های نازک او از عهده گرم کردنش بر نمی آمدند. او تمامی احساسش را در پنجه های پاهایش از دست داده بود.
با روشن شدن مجدد هوا هرمان مجددا اقدام به فرود کرد. پس از رسیدن به گردنه زیر قله آخرین توان خود برای صعود از سمت دیگر آن را به کار بست. حرکت موجب گرم شدن او شد و در نهایت در فلات برفی توانست کوله پشتی خود را بیابد. او هیچ چیزی برای خوردن و یا نوشیدن به همراه نداشت. در طول فلات برفی گرمای آفتاب تشنگی اش را بیستر می کرد. باز هم دچار وهم و خیال شده بود. او اینک تمامی توانش را جمع کرده بود، در نهایت در ساعت 5 بعد از ظهر به گردنه سیلور سادل رسید.
کمپتر در 4 جولای به کمپ 4 بازگشت. آرتل به کمپ 5 آمد تا به همراه فرونبرگر اقدام به نصب تابلوی یادبود ویلی مرکل در محلی که جسد او را در سال 1938 یافته بودند، نماید. تمام حواس شان به گردنه سیلور سادل بود. آن ها قصد داشتند روز بعد به دنبال بول بگردند. زمانی که فرونبرگر برای نصب تابلوی یادبود در کنار صخره ها قرار داشت ناگهان نقطه ای را در جلوی گردنه در حال حرکت دید. او با شادی وصف ناپذیری فریاد زد: بول!
بول بعدها آن لحظات را این گونه توصیف کرد: “چهل و یک ساعت تمام از زمانی که چادرم را به سمت قله ترک کرده بودم تا بازگشتم به کمپ 5 می گذشت. هنس آرتل از من این عکس را گرفت. بی آبی چنان بر من غلبه کرده بود که قدرت تکلم نداشتم. اما هانس به هیچ چیزی توجه نمی کرد، جز اینکه من چگونه زنده مانده ام”.
بول در نانگاپاربات خیلی خوش شانس بود. او از این کوه جان سالم به در برد و تنها تعدادی از انگشتان پاهایش دچار سرمازدگی شدند.
سبک صعود هرمان بول در این صعود انعکاس زیادی داشت و همه توجهات به ریسک منجر به موفقیت او بود. جایی که سایرین بازگشتند ولی او ادامه داد. و به راستی اگر قرار بود کسی از عهده چنین صعودی برآید او کسی نبود جز هرمان بول!
برودپیک سال 1957
چهار سال بعد در برودپیک، بول به همراه کورت دیمبرگر اقدام به یک صعود به یاد ماندنی دیگر کرد. آنها بدون کمک باربر ارتفاع و در یک تیم کوچک اقدام به صعود قله 8047 متری برودپیک کردند. اما این آخرین صعود برای هرمان بول بود. چند روز بعد در حالی که آنها برای بالا رفتن از چوگولیزا تلاش می کردند هرمان بول از روی صخره ای سقوط کرد و جان سپرد. و این پایان افسانه هرمان بول مرد تنهای نانگاپاربات بود.
در جلوی دیدگان مان پرتو روشنی قرار داشت. گویی همه آرزوهای او جادو شده و زندگی اش را در بر گرفته بودند. آن لحظات به راستی غیرقابل بیان هستند. همه چیز کاملا تمام شد. ما ایستاده بودیم و بدون هیچ سخنی در شک آن رخداد و متعجب به برف های زیر پایمان نگاه می کردیم. او در حال تقلا بود، سپس روشنایی محو شد. “کورت دیمبرگر”
منبع: وبلاگ رضا زارعی