حدود 5 سال پیش روزی که دی ماه 88 تصمیم گرفتم وبلاگی داشته باشم تا بهتر بتوانم با دوستان کوهنورد در ارتباط بوده و چیزهای جدیدتری یاد بگیرم حال و احوال دنیای کوهنویسی بسیار با الان فرق می کرد! آن روزها “خاک خوب” همیشه چیزهایی برای سبز شدن داشت، “ماگما” همه جا بود، “آناپورنا” همان آناپورنا بود!
وقتی میثم از “زیر آسمان آبی الوند” می نوشت تازه می شدیم، وقتی سونیا سخن از “عشق کوهنوردی” می گفت عاشقتر! رضا حبیب نیای عزیز بیشتر از “راز کوه” می گفت و سیمین همیشه نقشی از “لبخند ماه” داشت. سیاوش “آیریکان” با آن قلم خاصش بیشتر می نوشت و فرشید همیشه “راه های دور” را می پیمود و دل غارها و دره ها را می شکافت و با گزارش هایش دل ما را!
اما الان احسان در “برج سینا”یش ماه ها به ماه ها می گذرد تا خبری از خود بدهد. ماهزاده دیگر ماه هاست از “کوهساران” ش رفته! افسانه کاش هنوز از “کوه و خدا” می گفت و کاش، کاش هنوز “کوه در من” به روز می شد. کاش حمید شفقی از زحماتشان برایمان بیشتر می نوشت و کلی ای کاش دیگر برای دوستانی دیگر …
دیگر مانند آن روزها خبری از گزارش برنامه ها نیست یا اگر هم هست کوتاه ست و فقط شاید ادای دینی. دیگر از آن شور و حال اجرای صعود قلم خبری نیست. یاد صعود پنجم و مهرچال و “ورجین” و عرفان فکری بخیر. چقدر حسرت بر دلم بود زمان خدمت سربازی برای نرسیدن به صعود شاید تکرار نشدنی ششم.
ولی حالا دیگر کوهنویسی آن حس و حال قبل را ندارد. خیلی از ماه ها حالا بیشتر از بلاگفا و پرشین وقتمان را با فیس بوک و اینستاگرم و… می گذرانیم.
هنوز هستند عزیزانی که بار رسالت را بر دوش می کشند و می نویسند. ولی وقتی قسمت نظرات وبلاگ ها و استقبال خوانندگان را با آن روزها مقایسه می کنم دلم می گیرد! دلم می گیرد وقتی می بینم علی بیات در “دیار الوند”ش اینهمه مطالب خوب دارد و ما کم لطفی مان نمی گذارد سپاسی برای زحماتش بفرستیم.
محمد گایینی گاه گاهی هنوز از سفرهایش می نویسد تا بگوید “ایران را بگردیم”، فرامرز نصیری هنوز با “کلاغ ها” می پرد! بچه های “گل کوه” هنوز به روزند با کلی مطلب و ترجمه و زحمت، عزیز حبیبی هنوز “بیواک”ش پربار است، فرشید داوودی عزیز هنوز با “طنز کوه”ش خالق لبخندها و چه بسا اشک های ماست و “گل حسرتی” اش بعضی وقت ها چه زیبا غنچه می کند. “کوه قاف” هنوز استوار است با اینکه همچنان دستیابی به آن دشوار! الهه کلی مطلب ترجمه شده ی زیبا در “کوهستان من” دارد، بهرام پورعلی بابا و دوستان عزیزش کلی وقت گذاشته اند برای “کوه نامه”، لیلا صالحی هنوز با “کومالیا”یش به طبیعت و به زندگی عشق می ورزد. نیما اسکندری با “دوبی سل” حرف های تازه ای دارد و دوستانی دیگر که هنوز می نویسند …
اما دریغ و افسوس که همه ی ما خوانندگان از کنار این مطالب ارزشمند و خوب با کلی زحمت برای تهیه اش راحت می گذریم. دیگر خبری از آن شور و شوق کوهنویسی نیست مگر اینکه اختلافی باشد یا اتفاق و حادثه ای. آن هم می آییم اتهامی می زنیم و گرد و خاکی و منتظر تا حادثه ی بعدی! دیگر به زور بخش نظرانت بیشتر از دو یه سه نظر در مورد مطلبی دارد، حتی دریغ از نقش شاخه گلی به پاس زحمات نویسنده!
فیس بوک و توییتر و کلی برنامه ها و شبکه های اجتماعی دیگر همه ی ما را عوض کرده است. و همچنین شاید دنیا و زندگی واقعی و سختی ها و مشکلاتش آنقدر درگیرمان کرده که دیگر مجالی برای دنیای مجازی و کوهنویسی و حتی کوهنوردی نباشد! ولی حیف است، حیف است که این دنیایی که ساختیم، باشد که مجازی باشد آن شور و شوق و حس و حال را نداشته باشد. بیاییم قدر بودن همدیگر را بیشتر بدانیم، هیچ تضمینی نیست که فردا کداممان باشیم..!
پ.ن.1 نمی شود حرف از کوهنویسان و کوهنویسی زد و یاد “پرویز ستوده ی شایق” نیفتاد. شکر که نشاط کوهستان هنوز به روز می شود. برعکس “سرپهنگی” ساجده.! روح هردوشان شاد…
پ.ن.2 غرض از نوشتن این مطلب خدای نکرده زیر سوال بردن زحمات عزیزی نبود، به خدا دلم می گیرد وقتی می بینم وبلاگای خوبی که فعال بودند کم می نویسند یا اصلا نمی نویسند. و بیشتر دلگیر می شوم وقتی می بینم خیلی از دوستان هنوز کلی مطالب خوب دارند ولی دیگر آن شور و حال و استقبال نیست.
پ.ن.3 بی شک خیلی از وبلاگ ها هستند که هنوز می نویسند و خوب هم می نویسند و من کمترین نامشان را از قلم انداخته ام، اینها نام هایی بودند که وقت نوشتن در یادم بودند وگرنه به همه ی دوستان ارادتی دارم اندازه ی تمام کوه ها! و صد البته بیشتر از همه دلم از خودم می گیرد که بسیار کم لطفی می کنم در قبال زحمات همه ی دوستان عزیز!
منبع: وبلاگ کیانو