سفر به ریگ جن، خطرناک ترین بیابان جهان

توسط

ریگ جن را مثلت برمودای ایران می دانند. منطقه ای بکر و دست نخورده که معدود کسانی از آن گذر کرده اند. می گویند دشوارترین طریق پیمودن در این بیابان با ماشین است؛ چراکه باتلاق های فراوان شما را به درون خود خواهد کشید.

در این شماره بخش اول از گزارش سفر احمد رونقی از این کویر پرخطر را مرور می کنیم که با پرخطرترین طریق؛ یعنی با ماشین انجام شده است.

پرواز تهران-بیرجند به زمین نشست که سفر ما به ریگ جن آغاز شد. همراهان ما آقایان کاپیتان طاهردین، دو برادر کهنسال خوزستانی بودند که تحصیلات خود را در سوئد و انگلستان گذرانده و به 20 کشور جهان به علاوه قطب شمال و جنگل های آمازون سفر کرده بودند و کوله بارشان پر بود از تجربه در جهت یابی و ستاره شناسی.

در سهل آباد بود که با دیدن یک تالاب بزرگ و چند لک لک سرما خورده که روی یک پا استراحت می کردند، بسیار شگفت زده شدیم. یکی از خودروها از همان آغاز سر ناسازگاری داشت، ناچار توقف کردیم و دریافتیم که پاژن در قسمت پایه دینام دچار شکستگی شده، خوشبختانه قطعه یدکی به کمک مان آمد و دوباره راه افتادیم.

تا روستای چاه دراز راه زیادی نبود، از این رو برای اینکه بازدیدی هم از مزرعه پرورش شترمرغ داشته باشیم به مزرعه آقای نخعی، شترمرغ دار معروف منطقه سری زدیم. برای اینکه در سفر مشکلی پیش نیاید تعمیرات لازم را آنجا انجام دادیم و نزدیک به غروب عازم روستای چاه داشی و پس از آن روستای ده سلم شدیم. راهنمای ما 30 سال پیش از لوت عبور کرده و بارها نیز مسیر شهداد به دهسلم را با کاروان های قدیمی طی کرده بود. با رسیدن به روستا متوجه شدیم که حق داد در معدن مس خود اتراق کرده است، این گونه بود که کمپ اصلی خود را برای شب اول در معدن به پا کردیم.

معدن در نیمه راه دهسلم به شهداد واقع شده، آسمان کویر پرستاره و فقدان هیچ نوری، جذابیت ویژه ای به آن داده بود. کاپیتان ها پیشنهاد برپایی آتش و صرف شام دادند، بلافاصله موافقت شد و نوبت افروختن آتش رسید.

ساعتی بعد از صرف شام و چای داغ

در معدن بودیم، حق داد با چهره خواب آلود در را به رویمان گشود و ما را به کانتینری راهنمایی کرد. خسته اما در هیجان روز بعد به درون کیسه خواب ها خزیدیم و با گذر اولین دقایق به خواب رفتیم.

روز بعد یکی از همنوردان را که از شب قبل با تب و لرز شدیدی دست و پنجه نرم می کرد، به همراه یکی از مهندسان معدن به کمپ امداد رهسپار کردیم. زمان زیادی از دست رفته بود، بنابراین باید هر چه زودتر حرکت می کردیم تا بتوانیم شب به نقطه ای که روی نقشه ماهواره ای علامت زده بودیم، برسیم.

مختصات بارگذاری بنزین اول را به GPS دادیم و حرکت آغاز شد. ماشین من ماشین راهنما بود و در پشت سر من پاژن دوم حرکت می کرد. از اینجا به بعد جاده ای وجود نداشت، تنها به مدد موقعیت یاب جهانی و نقشه هایی که داشتیم و در پناه لایزال برهوت است که امید داشتیم زنده بیابان را رد کنیم.

لوت، بیابان بی انتها

ساعتی که حرکت کردیم به محل ذخیره سازی شماره یک رسیدیم و اقدام به سوخت گیری کردیم. نزدیک شدن به کوه ها کمی مشکل ساز بود؛ به ناچار وارد رودهای فصلی شدیم که تکان های شدید خودرو را به دنبال داشت. پس از آن به دشت رسیدیم و وارد یکی از مسیل های کوه سیمرغ شدیم. مسیر ما به سمت قلب چاله لوت ادامه داشت. توقفی کوتاه دادیم تا با صرف چای و تنقلات انرژی لازم را کسب کنیم. دوباره راه افتادیم در دل کویری که هیچ انتهایی ندارد. کوه سیمرغ را پشت سر گذاشته بودیم و از آن جز هاله ای پیدا نبود. با سرعت بیشتری حرکت کردیم، زمین بستری بود از خاک نرم که سنگ های ریز و درشت بر آن چون باران، باریدن گرفته بود.

لوت، دنیای بی نظیر

ارتفاعات شنی در دوردست پیدا بودند و لحظه به لحظه پررنگ تر می شدند؛ گرچه آنها غول های ماسه ای مورد نظر ما نبودند. کوهی را می بینیم که شن های روان تا قله آن نفوذ کرده اند، گویی کوه در زیر این شن ها دفن شده است. کمی جلوتر پرتگاه عظیمی بود که در اثر جدا شدن دو بخش کویر ایجاد شده بود. در چاله پایینی اشکال مختلفی از برج های شنی خودنمایی می کردند. به یکی از بریدگی ها وارد شدیم، به واسطه شیب زیاد ناچار شدیم از دنده های کمکی استفاده کنیم. ماشین بر بستری از خاک نرم حرکت می کرد، توفانی از شن برخاسته بود و ما تا رسیدن به بلندترین کوه های شنی جهان هنوز 40 کیلومتر راه داشتیم.

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید