نگاهی به اطراف خود بیندازیم. چند نفر از آدمهای دوروبرمون لبخند بر لب دارند و واقعا شاد هستند؟ همه ما در شهر و محله ای که بزرگ شده ایم و یا اکنون زندگی می کنیم آدمهای غمگین بسیاری را دیده و می بینیم. هر روز صبح آدمها با چهره ای غمگین از خانه های خود بیرون می آیند تا به سر کارشان بروند یا به کارهای روزمره زندگی خود رسیدگی کنند.
خیلی کم پیش می آید که صبح در ایستگاه اتوبوس، صف نانوایی، پیاده رو و در کل سطح شهر افرادی را ببینم که لبخندی بر لب دارند و شاد هستند. اکثر افراد پیرامون ما شاد نیستند. چرا این گونه است؟ کجای راه را اشتباه رفتهایم که به اینجا رسیدهایم؟
در این نوشته هفت عاملی که موجب می شوند تا آدمها احساس شادی نکنند را مورد بررسی قرار خواهم داد. این عوامل عبارتند از: 1.نگران بودن، 2.از دست دادن کنترل، 3.کینهتوزی، 4.داشتن قوانین بی مورد شخصی، 5.مقایسه خود با دیگران، 6.زندگی را سخت پنداشتن، 7.بدبین بودن. برای هر کدام از این عوامل یک یا دو راه حل هم پیشنهاد شده است و برای مواردی مثالی آورده شده است.
تعریف من از شاد بودن: مادامی که کاری را که دوست دارم انجام بدهم شاد هستم.
1. نگران بودن: مادر، با چهره ای درهم روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته است و نگران مراسم خواستگاری آخر هفتهٔ دخترش است. این مراسم برای او و خانواده اش خیلی مهم است چراکه دخترش باید انتخاب درستی انجام دهد و در آینده ای نزدیک به خانه بخت برود. او همچنین در فکر این است که تا چند وقت دیگر باید به محله و خانه ای دیگر نقل مکان کنند. او نگران این است که نکند خانه ای مناسب گیرشان نیاید و یا از دخترش دور بیفتد.
مارک تواین، نویسنده بزرگ آمریکایی گفته است: من سن زیادی دارم و بسیاری از مشکلات بزرگ را میشناسم، اما اکثر آنها هیچگاه اتفاق نمیافتند. وقتی ما نگران هستیم، یک تصور غیرواقعی از آینده ای که امکان دارد خیلی هم بهتر از آن چیزی باشد که ما تصور می کنیم را در ذهن خود ایجاد میکنیم؛ و این تصور، موجب ایجاد استرس و احساسی منفی در ما میشود. به عبارت ساده تر، ما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودمان را از آینده میترسانیم.
راه حل: در اینگونه مواقع باید شاد باشید، نگرانی ها را رها کنید. نگرانی برای شما هیچ فایده ای ندارد. اگر فرض کنیم که برای مشکل شما هیچ راه حلی وجود ندارد، نگرانی هم کمکی نمیکند. اگر راه حلی برای مشکل وجود دارد، پس باید با تمام قدرت به سوی آن مورد بروید.
2. از دست دادن کنترل: مرد میانسالی با ناراحتی بر روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود. رئیس شرکت او را به خاطر ضرر مالی که پروژهٔ او به شرکت وارد کرده است، توبیخ و به رتبه پایین تری تنزل داده است. او حقوقش را برای پرداخت اجاره خانه و تامین نیازهای زندگی همسر و دو فرزندش نیاز دارد، حسابی از دست رئیس اش عصبانی است و از اینکه این اتفاق افتاده است حسابی بهم ریخته است. دارد به این فکر می کند که حالا جواب همسرش را چه بدهد؟
هنگامی که شما تصور میکنید همهٔ دنیا علیه شماست شاد بودن کار مشکلی است! افرادی که همیشه خود را شکست خورده میبینند هیچگاه شاد نخواهند بود. دلیلش نیز واضح است. آنها هیچگاه نخواستهاند که کنترل زندگی خود را به دست بگیرند یا عواملی مانع این کار شده اند. آنها فکر می کنند دلیل ناراحتی شان شخص یا چیز دیگری است؛ همچنین معتقدند که این ناراحتی را شخص دیگری به جز خودشان میتواند برطرف کند. آنها در دنیای “ای کاش” زندگی میکنند.
راه حل: هر اتفاقی در زندگیتان میافتد شما مسئول آن هستید. همانگونه که خود را مسئول موفقیت ها و پیروزی های زندگی تان می دانید جسارت داشته باشید و مسئولیت شکست هایتان را هم به عهده بگیرید. مطمئنا شما همیشه قدرت تصمیم گیری را در زندگی شخصی تان دارید. هیچگاه این اجازه را به کسی ندهید که برای شما و زندگی تان تصمیم گیری کند.
3. کینهتوزی: یک دانش آموز دبیرستانی در ایستگاه مترو غمگین بر روی زمین نشسته است و در حال نوشتن پیامک است. با خشم دندانهایش را به هم می ساید. دوستش در تمرین امروز تیمشان باعث مصدومیتش شده است و به همین علت از لیست تیم منتخب فوتبال مدرسه شان خط خورده است. او فکر می کند دوستش برای اینکه جایش را ر تیم بگیرد این کار را کرده است! او در فکر انتقام گرفتن است.
زمانی که کینهتوزی میکنید، تنها کسی که تحت تأثیر قرار میگیرد خود شمایید. طرف مقابل شما به احتمال زیاد در جریان نیست که شما چه نفرتی از او دارید و یا قرار است چه بلایی به سرش بیاورید. در این وضعیت شما عصبانی، غمگین و ناراحت هستید، این ذهنیت منفی کل ذهنیت شما را، منفی میکندو
راه حل: ببخشید و فراموش کنید. اگر این قضیه را فراموش نکنید، شما آن فرد را واقعا نبخشیده اید. هرچه سریعتر او را بخشیده و وجود خود را از تنفر و کینه توزی پاک کنید با این کار شما بسیار شادتر خواهید بود.
4. داشتن قوانین بی مورد شخصی: میثم از اینکه خواهرزاده هایش ترتیب وسایل و میز کار اتاقش را بهم زده اند بسیار عصبانی بود. بخاطر همین با ناراحتی دعوایشان کرد. مطمئنا خودش هم دوست نداشت با آنها اینگونه برخورد کند و آنها نیز این برخورد دایی شان را دوست نداشتند. این برخورد باعث شد تا آن چند روزی که در کنار همدیگر خوش بودند با ناراحتی تمام شود.
یکی از سادهترین راهها برای اینکه خوشحال نباشید اینست که همهٔ اطرافیان شما باید برطبق قوانین شما رفتار کنند. آخرین باری که عصبانی شدید خاطرتان هست؟ آیا دلیل عصبانیت شما بخاطر این نبود که کسی یکی از قوانین شما را زیر سؤال برده بود؟
راه حل: به خاطر داشته باشید که قوانین شما فقط مخصوص خودتان است، دیگران مجبور نیستند با آن قوانین زندگی کنند. قبول کنید که قوانین و استاندارد های شما ربطی به دیگران ندارد.
5. مقایسه با دیگران: مهندس جوانی در کتابخانه بود و عمیقا در فکر فرو رفته بود. از چهرهاش میشد فهمید که از مسئله ای ناراحت است. ساعتی قبل دوستان دانشگاهیاش را دیده بود. آنها پیشرفت خوبی در زمینهٔ شغلی داشته اند و به سرعت در حال پیشرفت بودند. او به زندگی خود فکر میکند و از خود میپرسد کجای راه را اشتباه رفته است.
مقایسهٔ خود با دیگران در صورتی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشید در شما انگیزه ای قوی ایجاد می کند، اما متأسفانه بیشتر انسانها این توانایی را ندارند و در نهایت پس از مقایسه دچار ناامیدی و احساس حقارت میشوند. دلیل این مشکل هم اینجاست که اکثرا در هنگام مقایسه ما فقط خود را بهترین ویژگی آن فرد مقایسه میکنیم.
راه حل: از مقایسهٔ خود با دیگران دست بردارید. اگر میخواهید با کسی خود را مقایسه کنید، با خودتان مقایسه کنید. امروزتان را با دیروز مقایسه کنید. اینگونه بنگرید که آیا در حال حاضر نسبت به گذشته پیشرفت کرده اید یا نه؟ اگر میخواهید خود را با دیگران مقایسه کنید، در تمام جنبه ها و زندگی مقایسه کنید و نه فقط در یک ویژگی.
6. زندگی را برای خود سخت میکنید: کارآفرینی در اتاق کارش نشسته بود و به رشد کسب و کار خود فکر میکرد. او تلاش بسیاری انجام داده بود تا همه چیز درست پیش برود اما رشد کسب و کار او کند بود. او از پیشرفت کارش ناامید شده بود.
«زمانی من خوشحالم که میلیاردر باشم» یا «من زمانی خوشحال میشوم که امروز ورزش کنم و غذای خوبی درست کنم» کدامیک از این دو شانس بیشتری برای خوشحالی دارند؟ ما در مورد پولداری و یا بی پولی صحبت نمیکنیم، در مورد شاد بودن صحبت میکنیم. شادی و خوشحالی را خود شما ایجاد میکنید. بسیاری از ما زندگی را برای خود بیش از حد سخت میکنیم.
راه حل: چرا رسیدن به هدف را برای خود سخت میکنید؟ تعریف خود را از موفقیت بگویید و کاری کنید که به مرور زمان به قسمتی از آن برسید. زندگی کوتاه است بنابراین وقت خود را بر سر چیزهایی بگذارید که زندگی تان را لذت بخش کند تا از آن لذت ببرید.
7. بدبین بودن: وقتی ما عمیقا به چیزی فکر میکنیم و بر آن تمرکز میکنیم، بیشتر آن را میبینیم. اگر شما فکر میکنید آدم بدشانس هستید، در حال جذب این بدشانسی هستید. شاد بودن در حالی که تفکرات شما منفی است بسیار سخت هست.
راه حل: نیمهٔ پر لیوان را ببینید. خوش بین باشید. حس شوخ طبعی به شما در خوش بینی بسیار کمک میکند. اتفاقات خوبی که برای شما میافتد را ثبت کنید؛ و به خود بگویید «عالیه همیشه اتفاقات خوب برای من میافتد.»
– شادی و خوشحالی اهمیت زیادی دارد.
– شادی کیفیت زندگی شما را بالا میبرد.
– این حق شماست که کیفیت زندگیتان بالا باشد.
– اگر شاد نیستید، کدامیک از دلایل بالا موجب این حالت در شما شده است؟
– اگر شاد هستید، چگونه به آن رسیدهاید؟ شما برای شاد بودن چه راه های دیگری پیشنهاد میکنید؟
– حتما شما هم راه های دیگری میدانید. در قسمت نظرات تجربیات خود را با ما در میان بگذارید.
گفتنش آسونه ولی کاش میشد! من خودم الان در حال حاضر خیلی ناراحتم با این چیزایی هم که گفتین خوب نمیشم.