چرا به سختی به یک روانکاو و روانشناس مراجعه می‌کنیم؟

توسط

همان‌طور که همه می دانیم در زندگی همه ما فراز و نشیب‌های زیادی وجود دارد و هر کدام از ما در زندگی شخصی خود به نحوی دچار مشکلات خاصی هستیم گاهی اوقات این مشکلات می‌تواند فیزیکی باشد. به عنوان مثال اگر ما دچار بیماری آنفولانزا بشویم اولین کاری که می‌کنیم چیست؟ با یک پزشک حاذق تماس می‌گیریم و برای گرفتن راهکار و یا دارو نزد پزشک می‌رویم تا بیماری مان را درمان کنیم و متعاقب آن با کیفیت بهتری به زندگی برگردیم و اعتقاد داریم رفتن نزد پزشکی حاذق برای درمان بیماری بهترین راه ممکن است. این بیماری می‌تواند میگرن، ناراحتی معده و … باشد.

زمانی که استخوانی از بدنمان تحت ضربه ای آسیب می‌بیند یا می‌شکند ما میدانیم که باید نزد یک ارتوپد برویم چون مسایل تخصصی مربوط به استخوان از عهده یک پزشک داخلی خارج است و در این قسمت ما به یک متخصص ارتوپد اعتماد می‌کنیم تا عکس از استخوان شکسته بیاندازد، استخوان شکسته را جا بیندازد و اگر نیاز به جراحی داشت جراحی کند. پس در این قسمت نیاز ما به یک متخصص و تحصیل کردهٔ مسایل استخوان است نه چیز دیگر.

باید بدانیم که همان قدر که داشتن یک جسم سالم اهمیت دارد داشتن یک روح سالم نیز بسیار اهمیت دارد. همین طور هم باید برای بررسی و حل مشکلات روحی مان هم به یک تحصیل کرده و دانش آموختهٔ روان مراجعه کنیم، شاید با یک پای شکسته بتوانیم به مسافرت برویم حتی می‌توانیم در محل کارمان حاضر شویم و یا تلویزیون تماشا کنیم ولی با یک روح زخمی حتی به راحتی نمی‌توانیم از رخت خواب برخیزیم نه مسافرت خوبی خواهیم داشت نه به راحتی می‌توانیم کار کنیم و نه تلویزیون تماشا کنیم و … پس اینجا می‌بینیم که اهمیت داشتن یک روح شاداب و سالم بیشتر از یک جسم سالم احساس می‌شود.

بدن ما از دو قسمت اصلی جسم و روح تشکیل شده که کیفیت زندگی ما وابسته به سلامت هر دوی این‌هاست. اگر ما برای حل مشکلات فیزیکی مان به یک بلد و کاردان و تحصیل کردهٔ اجزای داخلی و خارجی بدن نیاز داریم، وقتی که روحمان یا رفتارمان دچار مشکل شد چه باید بکنیم؟ توجه نکنیم؟ به زمان متوسل شویم؟ و آیا معتقد باشیم که با گذشت زمان بهتر می‌شویم؟

اگر با رفتار فرزند و یا همسرمان مشکل داریم و از حل مشکلات مان به تنهایی عاجزیم چه باید بکنیم؟
اگر در برقراری ارتباطاتمان با دیگران دچار مشکل هستیم.
اگر کمرو و خجالتی هستیم.
اگر اعتماد به نفس کافی نداریم.
اگر در مقابل خواسته های بی مورد دیگران نمی‌توانیم نه بگوییم.
اگر مدتی ست پرخاشگر و عصبانی شده ای.
اگر مدتی است بی خواب شده‌ایم.
اگر دایم با همسر یا فرزندمان در حال بگومگو و مشاجره هستیم.
اگر انگیزه مان را برای زندگی از دست داده‌ایم.
اگر خواستیم سمت مواد مخدر برویم و یا آلوده‌اش شدیم.
اگر مشکل جنسی داریم.
اگر دچار افسردگی شدیم.
اگر مشکلی داریم که واقعا خودمان یا افراد خانواده را آزار می‌دهد.
اگر در برابر یک مشکل به یک در بسته خوردیم.
اگر مسیر اصلی زندگی را گم کردیم.
اگر…

آیا به راحتی به یک دوست تلفن می‌کنیم و سراغ یک روانکاو خوب را می‌گیریم؟ آیا خجالت نمی‌کشیم که از کسی در این مورد بپرسیم؟

این یک حقیقت است بیایید با هم کمی صادق باشیم، بسیاری از ما از بردن نام روانکاو و روانپزشک وحشت داریم به خصوص در کنار دوستان صمیمی‌مان و حتی اعضای خانوادهٔ خودمان از صحبت کردن در مورد روانکاو و روانپزشک شرم داریم به راستی چرا؟

آیا می دانید افراد زیادی به خاطر همین ترس‌ها و یا زیر بار نرفتن‌ها و یا نداشتن دانش کافی در این موارد یا دچار اعتیاد شدند یا خلافی را مرتکب شدند و با ندامت به زندان افتادند از اجتماع طرد شدند و یا حتی به علت نپرداختن به مشکلات روحی بسیار کوچک گذشته دچار مشکلات حادتری شده و الان در مراکز روان‌پروری بستری هستند؟ آیا می دانید زندگی‌های بی‌شماری که به راحتی قابل اصلاح بود به طلاق انجامید؟

بدانیم داشتن مشکلات جسمی با داشتن مشکلات روحی هیچ تفاوتی ندارد، ما نباید از بیان این مسایل خجالت بکشیم باید در این فرهنگ جا بیندازیم و بدانیم زمانی که کسی می‌گوید که بیماری میگرن دارد یا پایش شکسته به همان اندازه طبیعی است که کسی می‌گوید مشکل روحی یا رفتاری دارد.

بیایید این نگرش غلط و باور قدیمی را از جامعه خود پاک کنیم و از این بیشتر به خودمان لطمه نزنیم چرا که اگر دردها و مشکلات روحی یا رفتاری اطرافیانمان حل نشود، آسیب‌های برجا مانده به خود ما و فرزندان و عزیزان ما باز خواهد گشت و شرایط بدتر و بدتر خواهد شد چون همه ما مانند حلقه های یک زنجیر هستیم ما با هم در یک جامعه زندگی می‌کنیم، کار می‌کنیم، رانندگی می‌کنیم، تحصیل می‌کنیم و…

پس بیاییم و با هم در مورد اینکه این مسایل کاملا طبیعی و قابل درمان هستند حرف بزنیم حتی خودمان به هم روانکاو یا روان‌پزشک خوب معرفی و از راه حل‌های آن‌ها استفاده کنیم و این ترس و وحشت را اول از بین خود و خانواده خودمان برداریم. به فرزندان خودمان هم یاد بدهیم تا آن‌ها هم این حقیقت را بپذیرند و یاد بگیرند تا اگر در مورد مسئله ای در زندگی خودشان دچار مشکل شده‌اند و قادر به بازگویی و یا حل آن مشکل نبودند، قطعا مشاوره با یک روانکاو و یا روان‌پزشک بهترین گزینه خواهد بود.

نویسنده: ژاله.ع – دانشجوی داروسازی دانشگاه ماساچوست و دانش آموخته نرم افزار

برچسب ها :
1 نظر
  1. موژان 11 سال قبل
    پاسخ

    بیایید این نگرش غلط و باور قدیمی را از جامعه خود پاک کنیم

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید