رینهولد مسنر و مبارزه با کوهنوردی حماسی و شعاری

توسط

مطلب پیش رو نوشتاری است برگرفته از سخنان “رینهولد مسنر” کوهنورد برجسته، که در آن سعی شده مقایسه ای داشته باشد بین نگرش یک کوهنورد مترقی با نگرش موجود در بخش عمده ای از جامعه کوهنوردی کشورمان.

شاید کمتر کسی را بتوان یافت که با کوه و کوهنوردی آشنا باشد اما نام رینهولد مسنر را نشنیده باشد. او اولین انسانی است که موفق به صعود تمامی قله های مستقل 8000 متری هیمالیا شد و بخاطر نوع شخصیت اش و توان بالای او در ارتباط با افکار عمومی دنیا دیدگاه های و روش کوهنوردی اش همواره مورد توجه جهانیان بوده و به دیده احترام به او نگریسته می شود هرچند او منتقدان و طرفداران جدی خود را نیز داشته و دارد.

رینهولد مسنر در سخنان خود گفته است: “من اولین کسی بودم که به کوهنوردی حماسی که طی دهه اول قرن گذشته در آلمان و ایتالیا (مهدهای فاشیسم اروپا) متولد شد، پایان دادم. این نوع کوهنوردی نه تنها بعد از جنگ جهانی دوم ادامه یافت بلکه هنوز هم به شکل محدود وجود دارد. من اولین کسی بودم که گفتم من قصد ندارم هیچ پرچمی را بر فراز قله به اهتزاز در آورم، پرچم من دستمال گردن من است. و بخاطر همین امر نیز مورد انتقاد و توهین قرار گرفتم. من همچنین این فلسفه را که کوهنوردی که در کوهستان بمیرد یک نوع قهرمان یا شهید است زیر پا گذاشتم. مردن یک کوهنورد در کوهستان چیزی جز یک تراژدی نیست و تنها کاری که می توان کرد این است که از بازمانده ها مراقبت کرد.”

رینهولد مسنر اولین عضو باشگاه هشت هزار متری های هیمالیا

در اینجا می خواهم به محورهای اصلی این بخش از سخنان مسنر بپردازم و مقایسه ای داشته باشم بین نگرش یک کوهنورد مترقی با نگرش موجود در بخش عمده ای از جامعه کوهنوردی خودمان:

1. کوهنوردی حماسی متولد شده در دهه اول قرن بیستم که مبدع آن رژیم های فاشیستی چون آلمان و ایتالیا بودند توسط مسنر (بخوانید مکتبی که مسنر آنرا نمایندگی می کرد) منسوخ شد. راستی آیا با خواندن این مطلب نباید افسوس بخوریم که چنین دیدگاهی در دهه اول قرن 21 (یک قرن بعد از ابداع آن و ده ها سال بعد از منسوخ شدن آن در جوامع پیشرفته) هنوز در جامعه ما داعیه دارانی دارد (که متاسفانه مبلغ اصلی این نگرش ها برخی نخبگان و سازمان ها و نهادهای کوهنوردی ما هستند) کسانی که همچنان صعود قلل 8000 متری از مسیرهای نرمال و در قالب صعودهای تجاری را فتح الفتوح خوانده و اجرا کنندگان این برنامه را قهرمانان ملی خوانده و مجسمه آن ها را در شهرها نصب می کنند. و کسانی که صعودهای انتحاری و غیر ایمن کوهنوردان ما را حماسه های بی نظیر و نمونه کوهنوردی واقعی می دانند.

2. مسنر به مبارزه با کارهای شعاری چون برافراشتن پرچم بر فراز قلل به مبارزه برخاست. از دید او آرزوی صعود یک قله یک هدف شخصی است و صعود قله به قصد سربلندی یک ملت و بر افراشتن پرچم مقدس و غیره دروغی بیش نیست و آنچه یک کوهنورد را برای صعود یک قله بر می انگیزاند هر هدفی می تواند باشد جز قرار دادن پرچم کشور یا گروه یا باشگاهش بر فراز قله. اما با کمال تاسف این رویه ریاکارانه هنوز در جامعه ما رواج دارد ریاکاری ای که متاسفانه آنچنان در جامعه ما ریشه دوانیده که حتی جزئی از فرهنگ ما شده است.

3. مسنر کسی را که در کوه کشته می شود یک قهرمان یا شهید نمی خواند و مرگ در کوه از دید او تنها یک تراژدی است چرا که کوهنورد، برای رسیدن به آرزوهای شخصی خود و اهدافی چون ماجراجوئی، ارتقاء قدرت جسمی و روحی، شهرت و … به کوهنوردی می پردازد و قهرمان و شهید به کسی اطلاق می شود که برای هدفی کشته شود که تنها خود و منافعش را در بر نگیرد و برای اهدافی والاتر باشد. نگرش شهیدسازی هنوز هم در جامعه ما طرفداران بسیار دارد یکی از ریشه های اصلی این تفکر در فرهنگ “مرده پرستی” ماست و ریشه هائی دیگر نیز دارد که آن ها را در بندهای یک و دو توضیح دادم شاید اگر آن نوع تفکرات را رها کنیم و قدری با خود صادق باشیم این امر نیز خود به خود حل شود.

4. “تنها کاری که می توان کرد محافظت از بازماندگان است”. جالب است بعد از مرگ یک کوهنورد تنها کاری که می کنیم مدیحه سرائی و افسانه سرائی در خصوص شخصیت اوست و تنها کاری که نمی کنیم محافظت از بازماندگان است. محافظت از بازماندگان را من چنین تعریف می کنم که ما باید بعد از حوادث کوهنوردی اقداماتی را به انجام برسانیم که “بازماندگان” که همان کوهنوردان زنده هستند با کیفیت و ایمنی بالاتری به زندگی و کوهنوردی خود بپردازند. اما بعد از هر مرگ و برگزاری مراسم های ختم و تسلیت ها و ابراز تاسف ها باز در بر همان لنگه سابق می چرخد و باز همان آش است و همان کاسه.

ما بعد از هر حادثه به جای تحلیل منطقی علل و عواملی که منجر به ایجاد یک فاجعه شده است یا اسیر احساسات شده و یک تراژدی را بدل به افسانه ای حماسی می کنیم و یا شادمانه تیغ برداشته و در صدد حذف و نابودی رقیبی بر می آییم که در این واقعه سهمی داشته است. نگرش ما نیاز به اصلاح دارد و با اصلاح این نگرش است که ما می توانیم حصارهای جهل و بی خبری که به دور خود کشیده ایم را بشکنیم و واقعیت ها را ببینیم. تا زمانی که ما نگرش مان را از وضعیت بسته و محدود فعلی رها نکرده و ارتقاء ندهیم کوهنوردی مان نیز مانند سایر شئون فرهنگی و اجتماعی مان رشد نخواهد کرد.

1 نظر
  1. علی محمدی گلورزی 8 سال قبل
    پاسخ

    با سلام و عرض ادب، باعث افتخاره که با اساتیدی چون شما در عرصه کوهنوردی همکلام هستم. امیدوارم که در صحت و سلامت باشید. ما یه دو سالی هست که یه گروه زیر نظر هیات کوهنوردی استان گیلان ثبت کردیم. ممنون می شیم که از تجربیات گرانقدرتون استفاده کنیم. رزومه صعودتون رو دیدم واقعآ عالی بود. ای کاش قله شهر ما رو هم می رفتید (قله درفک) زیباست رفنتش خالی از لطف نیست. همیشه در اوج باشید.

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید