انرژی درمانی، روشی برای زندگی بهتر

توسط

در یکی از روزهای سرد زمستانی سال 1378 در اردبیل خرس گرسنه ای، درمانده از کمبود خوراک برای سیر کردن شکم خویش، چاره ای جز حمله کردن به خانه و ماوای یک خانواده روستایی و به چنگ انداختن یک کودک دو ساله را نداشت. زنان خانه به شیون پرداختند و در برابر هجوم بی رحمانه خرس کاری جز فریادخواهی نداشتند. در چنین شرایط سختی که حتی قوی ترین مردان و شکارچیان منطقه که به خوبی از رموز شکار خرس آگاه بودند، توان انجام هیچ کاری برای نجات کودک از دست خرس را نداشتند؛ ناگهان یک زن گویی از یک ژنراتور برق، انرژی با هزاران وات قدرت دریافت کرده باشد، شجاعانه به طرف خرس هجوم برد و نبرد چند ثانیه ای او با خرس به اندازه ای جالب توجه بود که روز بعد انعکاس خبر آن تا مرکز پخش خبر شبکه اول رادیو ایران رسید: “یک مادر در اردبیل توانست پس از یک درگیری شجاعانه با خرس وحشی، جان کودک دوساله اش را از چنگال آن حیوان گرسنه سالم پس گیرد و او را در آغوش گرم خویش فرا خواند.”

این زن روستایی هیچگاه پایش را به یک مرکز بدنسازی نگذاشته بود، ورزشکار قدرتی یا یک سوپراستار ورزشی نبود، شاید در عمرش هیچگاه یک تنه یک وزنه سی کیلویی را بلند نکرده بود، اما به راستی آن همه انرژی و سپس آن همه شجاعت و شهامت را از کجا آورده بود؟ لازم است بدانید که این زن تنها یک زن معمولی بود، مثل همه زنهای دیگر، مثل زنهایی که شما بارها آنها را در خیابانها و کوچه بازار می بینید، یک زن مثل مادر شما، مثل خواهر شما یا همسر و دوست شما، شاید باورتان نمی شود که آدمی اینچنین ضعیف زمانی به اندازه یک شوالیه قدرتمند شود.

من قصد ندارم با روایت این داستان، یک حادثه استثنایی را برای شما نقل کنم بلکه همه ما می دانیم که برای خود ما نیز شاید لحظاتی شبیه این واقعه اتفاق افتاده باشد: وقتی در اوج خشونت شدیدترین ضربه ممکن را به حریف قدر خود زده بودیم، یا در آن زمانی که در تنگنای سخت اقتصادی خودمان و خانواده مان تحت فشار بودیم و تا خرخره زیر بار قرض رفته بودیم و از این بابت کاملا مستاصل و درمانده شده بودیم و ناگهان راهی برای امرار معاشمان پیدا می کنیم یا پولی از جایی می رسد، یا در آن هنگام که سگی هار دنبالمان کرده بود و ما به اندازه یک دونده سریع دو ماراتون مدتها برای فرار از آن می دویدیم در حالیکه تا قبل از این، انتظار چنین حرکتی را از پاهای خود نداشتیم! یا زمانیکه در یک موقعیت حساس مورد سوال یک پرسش حساس شده ایم و همه نگاه ها به طرف ما و جواب دادن ما معطوف بود و ناگهان جواب جالبی به ذهنمان خطور کرده بود تا از زیر فشار و استرس نگاه و انتظار دیگران به درآییم، همه و همه خود حوادث عجیبی هستند که همواره در زندگی ما واقعیت عینی دارند و جزء حوادث ماندگار در خاطره ما محسوب می شوند. داستان هایی که در هر کدام از آنها گویی فرشته نجاتی از درون به کمک مان آمد، حافظه مان را قدرت صدباره بخشید، نیروی بدنی مان را چند برابر کرد، قدرت مشت زنی و ستیزه جویی ما را در عین ترسو بودنمان بیدار کرد و قابلیت های باور نکردنی ما را به خودمان شناساند.

لطفا یک بار دیگر خوب به حوادث بالا توجه کنید. شما می توانید صدها مورد دیگر نیز به نمونه های ذکر شده اضافه نمایید. توجه کنید که در هر مورد شما کارهایی انجام داده بودید که قبلا در حالت عادی از شما بعید بوده است. شما توانسته بودید در موقعی که تحت فشار قرار گرفته بودید انرژی خلاقه و نیروی درونی خود را با توجه به ظرفیت بدنی و جسمی خود افزایش دهید. حالا یکبار دیگر به این سوال پاسخ دهید: “به راستی آن همه انرژی فکری و بدنی از کجا می آید؟”

بارها اتفاق افتاده است که شما به دنبال آدرسی از یکی از اقوامتان در یک شهر می گردید، شما سالها قبل به آنجا مسافرت کرده بودید اما به جهت تغییر معماری کلی شهر و تغییر خیابان ها و ساختمان های اصلی، آدرسی را که قبلا می دانستید دیگر نمی توانید بیابید. هوا رو به تاریک شدن است. دیگر فرصتی برای گشتن ندارید. از هر کس می پرسید نمی تواند راهنمای شما باشد. هوا کم کم رو به تاریکی است و ممکن است شب هنگام به جای اینکه میهمان فامیلتان شوید میهمان خیابان ها و پارک ها شوید! باید کاری کنید، اضطراب شما بالا می رود، اما ناگهان احساس می کنید که نزدیک کوچه ای شده اید که کم کم ظاهرش علی رغم تغییرات جزئی برای شما آشناست. (بهتر است بنویسم برای ذهن ناخودآگاه شما آشناست) خودتان نمی فهمید به کجا می روید اما گویی کسی دست شما را گرفته و شما را به دنبال خود می کشد، هر چه نزدیکتر می شوید خاطره جغرافیایی آن محل برای شما زنده تر می شود، پس از مدتی شما در مقابل درب منزلی قرار می گیرید که دقایقی یا ساعت هایی به دنبالش می گشتید!

در این حالت های ویژه تنها فریادرس شما برای فائق آمدن بر مشکلی که شما را به آخرین حد کلافگی و اضطراب کشانده “ذهن ناخودآگاه” این نیروی درونی شماست! هانس ملی می گوید: “ذخیره انرژی ذهنی شما به اندازه قدرت انرژی فیزیکی یک هسته اتم است. باید با داشتن چنین انرژی بر خود بالید.”

اگر برای شما صدها صفحه درباره ارزش این انرژی درونی بگویم یا بنویسم کم است. اگر شما در میان انبوهی از کتاب های کتابخانه یا فروشگاه های کتاب یا نمایشگاه ها به دنبال دایره المعارفی می گردید تا مجموعه اطلاعاتی عمومی را در کنار خود داشته باشید، بهتر است قبل از آن که بخواهید جستجو کنید به ذهنتان مراجعه کنید چرا که شما به تناسب سن تان و تجربیاتتان دارای گنجینه با ارزشی از اطلاعات هستید.

مغز شما همانند اداره ای عمل می کند که هر کس یا هر ارباب رجوعی که پا به آن اداره بگذارد برایش تشکیل پرونده می دهد و سپس آن را به بایگانی می سپارد و دقیقتر از آن، همچون سازمانی جاسوسی عمل می کند که هر چیزی را که چشمها ببینند یا گوشها بشنوند یا پوست لمس کند به سرعت ضبط کرده، آنها را پس از تجزیه و تحلیل به بایگانی خاطرات می سپارد. حتی فراتر از آن، اصلا بعضی اطلاعات وارده را تجزیه و تحلیل هم نمی کند بلکه یکراست آن تصاویر و داده ها را به سمت ذهن ناهشیار مخابره و دستور بایگانی آنها را صادر می کند و این در حالی است که شما به هیچ عنوان از این ثبت و ضبط های اکثرا پنهانی خبر ندارید. اکنون مغز شما انبار بزرگی از اطلاعات تصویری صوتی و حسی است.

جالب است بدانید مغز شما طبق تحقیق “یوهان فون نیومن” ریاضی دان معاصر، عملا می تواند 10 واحد اطلاعاتی را در خود ذخیره سازد. تفسیر چنین ادعایی اینگونه است که شما قادرید اطلاعات و مطالب میلیون ها کتاب را در حافظه خود بسپارید. معنای ساده تر این جمله این است که ذهن شما قادر است مطالب پنج میلیادر میلیارد میلیارد کتاب را که هر کتاب دارای 20000 کلمه باشد را در خود جای دهد! (البته منظور ما از کتاب فقط نوشته ها و سطورهای ثبت شده بر کاغذ نیست گاهی ممکن است داده هایی که به سمت مغز سرازیر می شود از طریق روزنامه، رادیو یا تلویزیون و گفته ها و حرف های مردم نیز باشد.)

شما هر که می خواهید باشید. پزشک باشید یا کارمند کشاورز باشید یا مهندس کارگر باشید یا مستخدم اداره دانشجو و دانش آموز باشید یا حتی بی سواد اما هوشمند باشید، دارای این گنجینه هستید. اما صد افسوس که شاید تا پایان عمر نیز هیچگاه نتوانید به طور کامل قفل آن را بگشایید. شما با انجام برخی ورزش های ذهنی و به کار بردن برخی روش های تقویت حافظه و مصرف خوراکی ها و داروهای مناسب و تحمل هزاران رنج و زحمت دیگر، دقت و برنامه ریزی بیشتر می توانید تنها بخشی از قفل و بست های آن را باز کنید و صاحب حافظه ای برتر شوید.

اسماعیل حسومی

برچسب ها :
3 نظر
  1. هاجر 12 سال قبل
    پاسخ

    سلام آقای رودکی. بخاطر اطلاعات مفیدی که در اختیار ما میگذارید و بی دریغ تلاش میکنید ممنون. من خودم شخصا بارها به نیروی درونی خودم پی برده ام و در شرایط حاد کارهایی انجام دادم که باور نکردنیه

  2. حمزه بجنوردی 12 سال قبل
    پاسخ

    ممنون از این پست جالبت. میثم جان مثل همیشه پست قشنگی بود … موفق باشی

  3. افسانه 12 سال قبل
    پاسخ

    جالب بود مرسی 😉

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید